اصطلاح «محیطِ زیست» در زبان فارسی امروز جا افتاده، اما این اصطلاح اشکال دارد و ذهنم را خراش میدهد. «محیطِ زیست» را معادل واژهٔ کلیدی environment در نظر میگیرند، اما این ترجمه نادقیق، گمراهکننده و بدقِلِق است. پیشنهاد من این است که به جای «محیطِ زیست» از معادل مناسبتر «محیط» برای environment استفاده کنیم.
استفاده از معادل «محیط زیست» باعث شده که ما اصطلاحاتی نظیر «دانشکدهٔ محیط زیست»، «مهندسی محیط زیست»، «مدیریت محیط زیست»، «سازمان حفاظت محیط زیست» و امثالهم را داشته باشیم. در مورد دقت ظاهری این معادلها میتوان تشکیک کرد و گفت که ما در زبان انگلیسی اصطلاح environment engineering نداریم، بلکه environmental engineering داریم. یعنی حتی اگر معادل «محیط زیست» را برای environment بپذیریم، نباید همان را برای environmental نیز به کار ببریم. به هر حال با توجه به عُرف رایج که مثلاً chemical engineering را نیز «مهندسی شیمیایی» ترجمه نمیکنند و میگویند «مهندسی شیمی»، میتوانیم بپذیریم که environmental engineering هم «مهندسی محیط زیست» خوانده شود و نه فرضاً «مهندسی محیط زیستی» یا «محیط زیستانه». اما همین مثال نشان میدهد که ساختن صفت از اصطلاحِ «محیط زیست» کاری دشوار است. راهِ حل مرسوم این است که برای صفتسازی جای «محیط» و «زیست» را با هم عوض میکنند و آنها را به هم میچسبانند؛ مثلاً میگویند «پروژههای زیستمحیطی»، که معادل environmental projects است.
مفهوم environment خصوصیتِ ویژهای دارد که نباید نسبت به آن بیاعتنا باشیم. این مفهوم—در معنای غربی آن—به مراتب از «محیطِ زیست» گستردهتر است و شامل انواع فرایندها و محیطهای تأثیرگذار بر موجودات زنده میشود. پدیدههای طبیعی غیرزنده مانند سفرههای آب زیرزمینی یا گازهای موجود در جو زمین؛ پدیدههای انسانساز نظیر ساختمانها، بزرگراهها، شبکههای انتقال برق و گاز و انواع زیرساختهای شهری و صنعتی؛ پدیدههای زنده به غیر از انسانها مانند انواع گیاهان و جانواران و حشرات؛ و پدیدههای انسانی مانند جوامع مختلف نیز شامل environment هستند، چرا که همهٔ اینها میتوانند روی حیات موجودات مختلف روی زمین تأثیر بگذارند. وقتی یک غربی اصطلاح environment را به کار میبرد، میتواند به همهٔ اینها اشاره کند، ولی این گستردگی مفهومی در اصطلاح «محیط زیست» چندان واضح نیست و روی وجهِ مستقیماً زیستی طبیعت تأکید میکند که به زودی به آن باز میگردم. در زبان انگلیسی برای اشاره به زیرمجموعههای مختلف environment از ترکیبهای متنوعی نظیر biophysical environment ،natural environment ،built environment یا social environment استفاده میشود. با کمی اغماض، «محیط زیست» را میتوان معادل living environment یا natural environment در نظر گرفت، بنابراین احتمالاً مناسبترین معادل عملی برای environment در فارسی همان واژهٔ «محیط» است؛ یعنی نیازی به آوردن اضافهٔ تخصیصی «زیست» نیست. به این ترتیب میتوانیم به جای واژهها و اصطلاحاتی مانند environment ،environmental ،living environment ،social environment بگوییم «محیط»، «محیطی»، «محیط زیست» و «محیط اجتماعی». از این جا به بعد از همین معادل استفاده میکنم.
«طبیعت» به محض ورود به عرصهٔ سیاست، فنآوری، اقتصاد، مدیریت و برنامهریزی به «محیط» دگردیسی مییابد.[۱]Sachs, Wolfgang. “Environment.” In The Development Dictionary: A Guide to Knowledge as Power, 24–۳۷٫ Zed Books, 2010. www.zedbooks.co.uk. باید این نکته را در نظر داشته باشیم که مفهومِ «محیط» برساختهٔ جدیدی است که رویکردِ علمی-فنآورانه-اقتصادی-بوروکراتیکِ معاصر به «طبیعت» را نمایندگی میکند. اگر نگاهِ «محیطی» به شیوههایِ بهتر تولید انرژی، مدیریت پسماند، کاهش انتشار آلایندهها، بهبود آمدوشدِ شهری و امثالهم محدود میمانْد مشکل چندانی وجود نمیداشت، چون این حوزهها ذاتاً در حوزهٔ دخالتهای علمی-فنآورانه-اقتصادی-بوروکراتیکِ انسان قرار دارند. در واقع اغلب برنامههای تحصیلی «مهندسی محیطی» یا «مدیریت محیطی» نیز عمدتاً روی همین وجهِ «محیط» تأکید میکنند. اما گستردگیِ ذاتی مفهوم «محیط» به این معناست که انسانِ برنامهگر و مداخلهجویِ مدرن میتواند بخشهای روزافزونی از طبیعت را وارد حوزهٔ مدیریت و برنامهریزی خود کند. این دقیقاً همان روندی است که جهان صنعتی در دهههای اخیر طی کرده و کشورهایی مثل ایران نیز سعی میکنند در حد ظرفیت و وُسعشان از آن تقلید کنند؛ آنهم متأسفانه به شکلی ناقص و در عین حال طوطیوار. اینجاست که معادل «محیطِ زیست» برای environment دوچندان مشکلساز میشود، چرا که گنجاندنِ واژهٔ «زیست» در معنیِ environment یعنی تکیه بر وجهِ گستردهتر این مفهوم؛ به گونهای که انگار به مخاطب تأکید میکند برنامههای محیطی باید شامل برنامههای «زیستی» نیز باشند: «مبادا فکر کنید مدیریت یا مهندسی محیطی صرفاً به امور صنعتی و شهری و انسانی و تأثیر آنها بر طبیعت مربوط میشود، بلکه تقریباً همهٔ جهان طبیعی را باید وارد حوزهٔ مدیریت محیطی کنیم.» اگر چه این نگاه عملاً در مفهوم environment به معنای غربی آن وجود دارد، اما به کار گرفتن لفظِ «محیط زیست» به عنوان معادل فارسیِ آن به جای اینکه نقش محدود کنندهای داشته باشد، آن را به صورت عریانتر و موکدتری گسترش میدهد.
مفهومِ «محیط» (environment) در تقابل با مفهومِ «طبیعت» (nature) معنا مییابد. عمدهٔ فرهنگهای کهن جهان طبیعت را پدیدهای جاندار در نظر میگرفتند و قواعدی داشتند که مداخلهٔ بیش از حد در امورات آن را مهار میکرد. این محدودیتهای خودخواستهٔ فرهنگی برای پرهیز از پاسخِ تند و خشنِ طبیعت شکل گرفته بودند و توجیه میشدند. انسان مدرن اما چنین حدی را به رسمیت نمیشناسد و سراسرِ طبیعت را قلمرویی برای دخالتهای علمی، فنآورانه و مدیریتی خود در نظر میگیرد. این نکته به خوبی در مفهوم «محیط» نمایان است. از نظر انسانِ مدرن، محدودیتهای اعمال شده از سوی طبیعت صرفاً قیودی فیزیکی هستند که بقاءِ جوامع انسانی به آنها وابسته است. استفاده از برچسبِ «محیط» برای توصیف جهان طبیعی خصوصیتهای کیفی و ملموس آن را تحلیل میبرد و آن را پدیدهای منفعل، معمولی و بیجان معرفی میکند که منتظر دخالتهای انسانی است. این درست در تضاد با نگاههای کهنتری است که طبیعت را پدیدهای رازانگیز، زاینده و فعال در نظر میگرفتند که ارادهاش در سنگها، درختان و جانوران جاری است و پیوستگی آن ها و جامعهٔ انسانی را تأمین میکند. این نگرشها طبیعت را موجودی بخشنده و بابرکت میدیدند که باید با آن با حیرت و احترام مواجه شد.
نگاه حریصانه ولی عاری از حیرت، احترام و فروتنی نظامهای صنعتی مدرن به طبیعت مهمترین عامل تخریب گستردهٔ آن در سطح جهان است. گسترش محیطگرایی و تلاش برای نهادینهکردنِ مدیریت، مهندسی و برنامهریزی بخشهای روزافزونی از طبیعت معنای دیگری جز تلاش برای محاط کردن طبیعت در نگرشهای محیطی ندارد. اما انسان مدرن هر چقدر هم که نیرومند باشد و هر چقدر هم که به دستآوردهای موقتی تمدنِ صنعتی بنازد، هرگز نخواهد توانست طبیعت را در مصنوعی انسانساز محاط کند.
Sachs, Wolfgang. “Environment.” In The Development Dictionary: A Guide to Knowledge as Power, 24–۳۷٫ Zed Books, 2010. www.zedbooks.co.uk. ↩