خطرات روزافزون تجربه‌گرایی

انسان موجودی کنجکاو است و تمایل خیره‌کننده‌‌اش به تجربه‌کردن، خطرکردن و کشف‌کردن یکی از مهم‌ترین نیروهای محرکهٔ او در سراسر تاریخ بوده است. دانشمندان و مخترعان نیز مانند سایر آدم‌ها دارای حس کنجکاوی هستند، منتها آن‌ را به صورت نظرمند و سازمان‌یافته‌تری پی می‌گیرند. این‌کار به گسترش دایرهٔ شناخت ما از دنیا و ساختن ابزارهای گوناگون برای رویارویی با آن انجامیده است. اما این فرایندی بی‌مخاطره نیست، چرا که کشفیات و اختراعات پادِ خود را نیز تولید می‌کنند. به قول پُل ویریلیو[۱]Paul Virilio اختراع کشتی، اختراع کشتی‌شکسته نیز هست[۲]Dumoucel, Caroline. 2010. Interview with Paul VirilioVICE magazine. https://www.vice.com/en_us/article/qbzbn5/paul-virilio-506-v17n9.:

این قانونی ساده و جهان‌شمول است. اختراع هواپیما نه تنها به معنی اختراع سقوطِ هواپیما، بلکه اختراع نقص فنی نیز هست. موتور جت ابزار خیره‌کننده‌ای است، اما در مقابل پرنده‌ها، خاکسترهای آتشفشانی و … آسیب‌پذیر است. بنابراین شما می‌توانید هواپیمایی داشته باشید که بسیار سریع پرواز می‌کند یا هواپیمایی که اصلاً قادر به پرواز نیست؛ فرقی هم نمی‌کند زمین‌گیر شدن هواپیمایتان به خاطر ترس از تروریسم باشد یا خاکسترهای آتشفشانی یا خطری جدید در آینده. نوآوری بدون خلق همزمان نوعی خطر و خسران امکان‌پذیر نیست. این نکته این‌قدر واضح است که نیاز به تکرار آن نشان می‌دهد که پروپاگاندای پیشرفت[۳]propaganda of progress چقدر ما را بیگانه ساخته است.

بنابراین این پرسش مطرح می‌شود که مسئولیت ما در قبال نوآوری چیست؟ آیا می‌توانیم نسبت به اثرات یک نوآوری و خطرها و ریسک‌های احتمالی آن حساس باشیم و در صورتی که خطرها را بیش از حد بزرگ تشخیص می‌دهیم از آن مسیر صرف‌نظر کنیم؟ آیا این ریسک‌ها می‌توانند خطوط قرمز و مناطقی ممنوعه برای کنجکاوی ما تعریف کنند؟ این‌ها سؤال‌هایی مهم هستند که افسانهٔ پیشرفت کمتر اجازهٔ مطرح شدن‌شان را در افق سیاسی و اجتماعی جوامع فن‌‌سالار می‌دهد.

عمدهٔ کشفیات قرن‌های گذشته، به ویژه در علوم دقیقه[۴]exact sciences، محصول تجربه (آزمون) بوده‌اند. ما تجربه می‌کردیم و نظریه‌هایمان تا جایی که می‌توانستند نتایج را تبیین کنند قابل قبول بودند. بدون تجربه کردن ما از حوزهٔ علم خارج شده و مجدداً به جادو[۵]magic باز می‌گشتیم. اما این کنجکاوی‌های نوآورانه ذاتاً مخاطره‌آمیز هستند و این مخاطرات به شکل غیرقابل مهاری رو به فزونی است. پُل ویریلیو در کتاب «مدیریت ترس»[۶]Administration of Fear معتقد است[۷]Virilio, Paul, and Bertrand Richard. 2012. The Administration of Fear. MIT Press. که ما نمی‌توانیم مثل قبل به تحقیقات مبتنی بر تجربه ادامه دهیم. نه فقط به این دلیل که به واسطهٔ‌ اتمیزه شدن فرایند نوآوری دیگر قادر به درک راستینِ آن‌چه انجام می‌دهیم نیستیم (ولی می‌دانیم که در حال خلق جهانی غیر قابل سکونت هستیم)، بلکه همچنین به این دلیل که دانشِ مبتنی بر تجربه[۸]experimental science به مرزهای خود رسیده است: به جایی رسیده‌ایم که دیگر نمی‌توانیم تحت لوای پیشرفت، به این شیوهٔ تجربه کردن ادامه دهیم.

ناممکن بودن این شیوه در سال ۱۹۴۵ در صحرای نیومکزیکو، موقعیتِ ترینیتی[۹]Trinity Site، محل آزمایش اولین بمب هسته‌ای عیان گردید. رابرت اوپنهایمر[۱۰]Robert Oppenheimer، پدر بمب اتمی، اعلام کرد که تیمش مرتکب «گناهِ علمی»[۱۱]scientific sin شده است. علت این احساس گناه مشارکت در ساخت بمب اتمی به عنوان سلاحی ویران‌گر نبود، بلکه بی‌اطلاعی‌شان از این نکته بود که شکافت هسته‌ای تا کجا ممکن است ادامه پیدا کند: «وقتی کلید انفجار را فشردیم، هیچ‌کس نمی‌دانست زنجیرهٔ شکافت هسته‌ای تا کجا ادامه خواهد یافت؛ هیچ‌کس نمی‌دانست آیا فضا شکافته خواهد شد یا خیر.» این یعنی قدرت نظریه و علوم دقیقه ما را به مرزهای تجربه‌گرایی[۱۲]experimentalism رسانده است. برای اولین بار در تاریخِ علم، تجربه‌ای کور با عواقبی بسیار بزرگ انجام می‌گرفت.

اتفاق مشابه و قابل توجهی نیز در مؤسسهٔ سرن[۱۳]CERN در سال ۲۰۰۸ رخ داد. هدف دانشمندان این بود که با استفاده از برخورد دهندهٔ بزرگ هادرونی[۱۴]Large Hadron Collider شرایط مشابه اولین لحظات پس از انفجار بزرگ[۱۵]Big Bang را بازتولید کنند. اتو رسلر[۱۶]Otto Rössler، متخصص در نظریهٔ آشوب، دانشمندان سرن را با این سؤال به چالش کشید که «چه کسی به شما این اختیار را داده که ریسک ایجاد یک ریزسیاه‌چاله[۱۷]micro black hole—که می‌تواند زمین را در خود ببلعد—را به همهٔ مردم تحمیل کنید؟» به گمان اتو رسلر، ریسک شکل‌گیری یک ریزسیاه‌چاله‌ٔ خطرناک بیشتر از چیزی است که دانشمندان سرن می‌گویند و آن‌ها نمی‌توانسته‌اند در ارزیابی خطر آن به اندازهٔ کافی مسئولانه رفتار کنند.

از نظر ویریلیو این مثال‌ها نشان می‌دهند که ما به پایان دوران تجربه‌گرایی در علوم نزدیک شده‌ایم. اما پایان تجربه‌گرایی می‌تواند به معنای حرکت به سوی جادو، بازگشت دانشمندان دیوانه و ظهور «عشق به بی‌خردی و بی‌کیاستی» باشد. ویریلیو برای مفهوم «عشق به بی‌خردی و بی‌کیاستی» واژهٔ جدیدی اختراع می‌کند[۱۸]philofolly که معادل فارسی آن‌ را می‌توانیم چیزی شبیه «فلخُله» بدانیم؛ در تضاد با «عشق به حکمت و کیاست» یا همان «فلسفه»[۱۹]philosophy.


  1. Paul Virilio 

  2. Dumoucel, Caroline. 2010. Interview with Paul VirilioVICE magazine. https://www.vice.com/en_us/article/qbzbn5/paul-virilio-506-v17n9. 

  3. propaganda of progress 

  4. exact sciences 

  5. magic 

  6. Administration of Fear 

  7. Virilio, Paul, and Bertrand Richard. 2012. The Administration of Fear. MIT Press. 

  8. experimental science 

  9. Trinity Site 

  10. Robert Oppenheimer 

  11. scientific sin 

  12. experimentalism 

  13. CERN 

  14. Large Hadron Collider 

  15. Big Bang 

  16. Otto Rössler 

  17. micro black hole 

  18. philofolly 

  19. philosophy 

بحران تکرارپذیری در علوم تجربی

از مهم‌ترین خصیصه‌های یک تحقیقِ علمیِ معتبر می‌توان به «شفافیتِ روش» و «قابلیت تکرارپذیری نتایج»[۱]reproducibility آن اشاره کرد. این یعنی هر گروه دیگری از محققان که دارای مهارت‌ها و توانایی‌هایِ مشابهی باشند بتوانند به نتایج مشابهی دست یابند. اما چندی است که توجه‌ها به سوی آن‌چه «بحران تکرارپذیری»[۲]reproducibility crisis خوانده می‌شود جلب شده که موضوعی نسبتاً فراگیر است، اگر چه در برخی شاخه‌های علوم نظیر روان‌شناسی و پزشکی بارزتر است. در یک نظرسنجی‌ انجام شده توسط نشریهٔ نیچر سؤال‌هایی دربارهٔ بحران تکرارپذیری از حدود ۱۶۰۰ محقق در حوزه‌های مختلف پرسیده شد[۳]Baker, M., 2016. 1,500 scientists lift the lid on reproducibility. Nature News 533, 452. https://doi.org/10.1038/533452a. نیمی از پاسخ دهندگان معتقد به وجود بحرانِ جدیِ تکرارپذیری در علوم بودند. ۴۰٪ دیگر معتقد به وجود بحرانِ خفیف تکرارپذیری بودند. فقط ۱۰٪ آن‌ها ابراز بی‌اطلاعی کردند یا معتقد بودند چنین بحرانی وجود ندارد. وقتی از آن‌ها دربارهٔ دلایل بروز این بحران پرسیده شد، عمدتاً معتقد بودند که فشار برای انتشار سریع نتیجهٔ تحقیق و همین‌طور گزارشِ انتخابی (یعنی انتشار موفقیت‌ها و بی‌توجهی به نتایج نامطلوب) از عوامل همیشه حاضر هستند. افزایش رقابت برای دریافت فرصت‌ها و موقعیت‌های دانشگاهی و رویه‌های دست‌و‌پاگیر اداری و اجرایی محققان را در وضعیتِ کمبود وقت و منابعِ دائمی قرار داده است.

اما بخشی از این بحران نیز به اشکالات موجود در برخی روش‌های مرسوم در طراحیِ تجربه‌ها مربوط می‌شود. به عنوان مثال به روشِ متداولِ «آزمایش تصادفی کنترل‌شده»[۴]randomized controlled trial که کاربرد گسترده‌ای در کارآزمایی‌های بالینی[۵]clinical trials دارد توجه کنیم. در این روش، داوطلبان به صورت تصادفی به دو (یا چند) گروه تقسیم می‌شوند: گروه اول تحت درمان مورد آزمایش قرار می‌گیرند (گروه تحت آزمایش) و گروه دوم تحت درمان قرار نمی‌گیرند ولی وضعیت آن‌ها جهت مقایسه زیر نظر گرفته می‌شود (گروه کنترل). در نهایت، نتایج گروه تحت آزمایش و گروه کنترل با هم مقایسه می‌شوند و روابط علت و معلولی بین درمان و پاسخ به آن بررسی می‌شوند. این نوع تحقیقات به صورت گسترده‌ای برای بررسی تأثیرات، موارد ایمنی، خطرات احتمالی و در مجموع کارآیی داروها و رویه‌های درمانی جدید به کار گرفته می‌شوند و قوانین بهداشتی کشورها و معیارهای رسمی دارویی-درمانی آن‌ها نیز تا حد زیادی از آن‌ها تأثیر می‌گیرند. فرض بنیادینی که صحتِ این روش را تضمین می‌کند این است که دو گروه باید به گونه‌ای انتخاب شوند که قابل مقایسه باشند یعنی نوع و پراکندگی خصوصیت‌های اعضای آن‌ها با یکدیگر قابل مقایسه باشد؛ دست کم تا جایی که به پیش‌زمینه‌ها و عواملی که می‌توانند روی نتیجهٔ کارآزمایی تأثیر بگذارند مربوط می‌شود. واضح است که در حوزه‌های مربوط به انسان و جامعه این کار دشوار و تقریباً ناممکنی است، چرا که سوابق و خصوصیت‌های افراد منحصر به فرد است و تعداد عواملی که می‌توانند روی نتیجهٔ کارآزمایی تأثیر بگذارند بسیار زیاد است. بنابراین محققان چاره‌ای جز ساده‌سازی و چشم‌پوشی از بخشی از این عوامل ندارند. اما آیا این ساده‌سازی‌ها و چشم‌پوشی‌ها منجر به تولید نتایج قابل اعتماد و تکرارپذیر می‌شوند؟

مقاله‌ای که اخیراً در یکی از ژورنال‌های معتبر پزشکی منتشر شده زنگ خطر را به صدا در آورده است[۶]Krauss, A., 2018. Why all randomised controlled trials produce biased results. Annals of Medicine 50, 312–۳۲۲٫ https://doi.org/10.1080/07853890.2018.1453233. نویسنده ده تا از پر ارجاع‌ترین مقاله‌ها در حوزهٔ پزشکی که جملگی از روش «آزمایش تصادفی کنترل‌شده» استفاده کرده‌اند را بررسی کرده است. بر اساس این تحقیق، در مقاله‌های یاد شده خصوصیت‌‌های زمینه‌ای داوطلبان که می‌توانند نتایج را تغییر دهند معمولاً به صورت نامطلوبی بین گروه‌های کارآزمایی تقسیم شده‌اند و کارآزمایی‌ها معمولاً عوامل دیگری را که می‌توانند روی نتایج گزارش ‌شده‌شان تأثیر بگذارند نادیده گرفته‌اند. اگر این یافته درست باشد، تحقیقاتِ گسترده‌ای که طی سال‌ها با استفاده از این روش انجام شده‌اند فاقد اعتبار گشته و باید مورد ارزیابیِ مجدد قرار بگیرند. این یعنی کارآیی و خطرات احتمالی بسیاری از داروها و شیوه‌های درمانی که بر اساس این نوع تحقیقات ارزیابی شده‌اند زیر سؤال خواهد رفت.

بحران تکرارپذیری به معنای افزایش تعداد تحقیقاتی است که هیچ‌کس قادر به تکرار نتایجِ آن‌ها نیست. این نتایج حتی وقتی در ژورنال‌های علمی منتشر می‌شوند محدود به شرایط منحصر به فردِ حاکم بر تحقیق انجام شده هستند، در نتیجه قابلِ تکرار و تعمیم نبوده و ارتباط چندانی با موضوعِ ادعایی ندارند. در شرایطی که روز به روز به پیچیدگی تجربه‌ها، اندازه‌گیری‌ها و تحلیل‌ها افزوده می‌شود، کار محققان علوم تجربی نیز برای تولید نتایج تکرارپذیر و قابل اعتماد دشوارتر و دشوارتر می‌شود.


  1. reproducibility 

  2. reproducibility crisis 

  3. Baker, M., 2016. 1,500 scientists lift the lid on reproducibility. Nature News 533, 452. https://doi.org/10.1038/533452a 

  4. randomized controlled trial 

  5. clinical trials 

  6. Krauss, A., 2018. Why all randomised controlled trials produce biased results. Annals of Medicine 50, 312–۳۲۲٫ https://doi.org/10.1080/07853890.2018.1453233