خوب یادم هست همین چند سالِ پیش بود که اولین کتابهایِ الکترونیک، موسوم به ایبوک، به بازار عرضه شدند. عموم—از جمله خودم—از این انقلابِ بزرگ در عرصهٔ کتاب و کتابخوانی به هیجان آمده بودند و خیلی از افراد خیلی زود متقاعد شدند که این پایانِ کتابهایِ کاغذی است. آن سالها گذشت. هم من عوض شدهام و هم زمانه. اینروزها نگاهِ من به چشماندازِ ایبوک و سایرِ فنآوریهایِ زودگذرِ مربوط به دورانِ اوجِ تمدنِ صنعتی عوض شده است. بازارِ ایبوک نیز رو به افول است و معلوم میشود که نه تنها ایبوک پایانِ کتاب نیست بلکه حتی پایاییِ خودش به عنوانِ یک ابزارِ پیچیده و گران برایِ انجامِ کاری بسیار ساده هم زیر سوال میرود. طبیعی است که ایبوک یکشبه محو نخواهد شد و تا مدتها شاهدِ حضورِ آن به عنوانِ یک اسباببازیِ جذاب خواهیم بود؛ اما تردیدی ندارم که آیندهٔ مطالعه از آنِ کتاب است—صرفنظر از اینکه مطالعه به عنوان یک پدیده کم یا زیاد خواهد شد. کتاب همان شیٔ مقدسی است که نمونههایِ کهنسالِ آنرا امروز میخوانیم و آیندگان نیز نمونههایِ امروزی آنرا مطالعه خواهند کرد. اما بررسیِ زبالههایِ الکترونیکیِ عصرِ حاضر احتمالاً فقط از عهدهٔ خبرهترین باستانشناسانِ آینده برخواهد آمد.
دربارهٔ کتاب چه میتوان گفت که گفته نشده باشد؟ نمیدانم. فقط میتوانم از تجربهٔ شخصی خودم بگویم که مدتی هم ایبوک را تجربه کردهام. ایندو در ظاهر یک چیز هستند، اما به واقع نمیتوان آندو را با هم مقایسه کرد. ایبوک محصولِ یک نظامِ صنعتی و اقتصادیِ عظیم به بزرگیِ کلِ تمدنِ صنعتی است. برایِ اینکه شما بتوانید یک جملهٔ ساده را در ایبوکتان مطالعه کنید تقریباً همهٔ اجزاء تمدنِ صنعتی باید به شکلی هماهنگ در کار باشند؛ با همهٔ زرق و برق، ریختوپاش و گرفتاریهایشان.
کتاب اما بسیار ساده است؛ هم تولیدش، هم توزیعش، هم نگهداریاش. پنج قرنِ پیش هم میشد کم و بیش کتاب را با کیفیتِ مطلوبی چاپ و توزیع کرد. نگهداری کتاب هم که بسیار ساده است؛ کافی است جایی باشد که از گزند آب و آتش در امان است؛ میشود تا سالها و بلکه قرنها تعدادِ زیادی کتاب را در آنجا نگهداری کرد. با کتابها میشود قفسهها را پر کرد، دیوارها را تزئین نمود، خود را با کتابها محاصره نمود، در سایهشان پناه گرفت. خواندنِ کتاب هم ساده است؛ نه برق و باتری میخواهد و نه شبکهٔ عظیمی از روترها، ماهوارهها، کابلهایِ زیردریایی، نیروگاههایِ برق، استخراج تقریباً همهنوع فلز و کانیِ نادر و هزار و یک جور تخصص و فنآوریِ گران و پیچیده و در هم تنیدهٔ دیگر. کتاب را میشود به دیگری امانت داد، هدیه داد. میشود خطخطیاش کرد، امضایش کرد، تماشایش کرد. میشود صفحاتش را لمس کرد، بوییدش، بوسیدش؛ همچنان که کتابهایِ مقدس را میبوسند. کتاب را میتوان در کولهباری گذاشت و سالها همراهِ خود از اینسو به آن سو برد. کتاب را میشود در دست گرفت و از بالا و پایین و چپ و راستِ صفحههایش لذت برد و جملات را با در نظرِ گرفتنِ جایِ آنها در صفحه به خاطر سپرد. کتاب را میشود تورق کرد و از روی کلفتی برگهایی که در چپ یا راست جمع شدهاند جایِ مطالب را حدس زد. از همه مهمتر، میتوان در میانِ صفوفِ به هم فشردهٔ واژههایش تفرج کرد؛ همچون تاکستانی که شرابِ ناب را به خوانندهای که به اندازهٔ یک باغبان صبور باشد هدیه میدهد و او را مست میسازد.
دورانِ ایبوکها خیلی زود سپری میشود. این اسباببازیهایِ گرانقیمتی که نمایندهٔ تمدنی پرمصرف، متفرعن و کوتهنظر هستند به جبر خواهند رفت؛ اما کتابها به حکمِ سادگی و جذابیتِ ذاتیشان میمانند.
1 Comment