بسیاری از ایرانیان یادگیری زبان دوم را امری مهم و ضروری تشخیص میدهند. با اینحال دربارهٔ مقولهٔ زبان دوم نوعی سردرگمی نیز وجود دارد که هر از چندی خود را به صورتی نشان میدهد. فرضاً گاهی میشنویم که گفته میشود «چرا ما باید زبان غربیها را یاد بگیریم و آنها نباید زبان ما را یاد بگیرند؟» یا «چرا باید یک زبان غربی را آموخت؟ مگر همه قرار است به غرب مهاجرت کنند؟» یا «چرا به جای یک زبان غربی نباید زبانهای نزدیکی نظیر عربی بیاموزیم؟» هر کدام از این پرسشها اگر در جای درستی مطرح شوند میتوانند متین و مهم باشند، اما در کلیتشان نشانی نادرست میدهند. یاد گرفتن خوب و دقیق زبانِ دوم، به خصوص یک زبان غربی، یک ضرورت بنیادی معاصر است. ابتدا باید صادقانه، واقعبینانه و فروتنانه این نکته را بپذیریم و سپس به طرح موارد تکمیلی بپردازیم.
یوهان ولفگانگ گوته[۱]Johann Wolfgang von Goethe اهمیت یادگیری زبان دوم را چنین توصیف میکند: «کسی که با زبانهای بیگانه آشنا نیست، از زبان خودش چیزی نمیداند.»[۲]A man who has no acquaintance with foreign languages knows nothing of his own. طبعاً این جمله دربارهٔ اهمیت زبانآموزی است، اما درونمایهٔ آن را میتوان دربارهٔ جامعه، خانه و خود نیز به کار گرفت: «کسی که با جوامع بیگانه آشنا نیست، از جامعهٔ خودش چیزی نمیداند.»، «کسی که از خانهاش فاصله نگیرد نمیتواند خانهاش را بشناسد.» و مهمتر از همه «کسی که دیگری را نشناسد، خودش را نمیشناسد.» اما آنچه از کلام گوته برداشت میشود همهٔ داستان نیست. اشارهٔ گوته به نیازی جاودانه است که توسط فاصله گرفتن از خود و شناختن دیگری تأمین میشود. ما با شناختنِ مردمان دیگر میتوانیم جامعهٔ خودمان را در آینهٔ آنها مشاهده کنیم. همانطور که با شناخت دیگری و دوست شدن با او میتوانیم خودمان را در مردمکِ چشمانش بازیابیم. اهمیت زبان دوم در فاصله گرفتن از خود، دیدن دیگری و بازشناختن خود است.
اما در دنیای کنونی در سطح دیگری نیز به زبان دوم نیاز داریم؛ نه فقط برای اینکه خودمان را بهتر بشناسیم، بلکه اساساً برای اینکه بفهمیم در دنیا چه میگذرد. چه بخواهیم چه نخواهیم، در چند قرن اخیر نبض جهان در غرب تپیده است. غرب خاستگاه مدرنیت است و مرتبط با آن پدیدههای کلانی نظیر نظام صنعتی، نظام سرمایهداری و نظام دولت-ملت نیز در غرب ریشه زدهاند و شاخ و برگشان در اقصیٰ نقاط جهان گسترش یافته است. به نوعی، جهان غرب زایندهترین، پویاترین و در عین حال مخربترین بخش دنیا بوده و عمدهٔ رویدادهای مهم علمی، فنی، اقتصادی، فلسفی و هنری در آنجا رخ داده و کم و بیش رخ میدهد. بنابراین ساکنان جوامع غیرغربی، یعنی مردم حاشیهنشین، برای اینکه بتوانند متن را بشناسند و از آنچه در جهان میگذرد با خبر باشند باید با دستکم یکی از زبانهای مهم غربی—به ویژه انگلیسی، فرانسوی یا آلمانی—آشنا باشند. داریوش شایگان به شیوایی بر این مهم تأکید کرده است:
از آنجا که از اهالی حومهٔ جهانم، یک چیز را باید بگویم: و آن ضرورت مطلق و ناگزیر آموختن عمیق یک زبان خارجی از کودکی به جوانان ماست. زبانهای ما، علیرغم غنای انکارناپذیری که در زمینههای خاص خود دارند، قادر نیستند ما را با آنچه در جهان میگذرد مربوط سازند. به این دلیل ساده که در زیر و بالا شدنهای عظیم علمی تاریخ شرکت نکردهاند. از اینرو برای حمل واژگان مفهومی بسیار وسیع علوم انسانی مدرن ناتوانند. زیرا باید با فروتنی پذیرفت که زبانهای ما—عربی، فارسی، هندی، اردو، چینی و حتی ژاپنی و غیره—در زمرهٔ زبانهای کنار افتاده و محلی قرار دارند که هیچ تأثیری بر آفرینشهای عظیم ادبی و فلسفی کرهٔ زمین ندارند. از اینرو، این زبانها با زمانهشان در وضعیت نامتعادل قرار میگیرند. در صورتی که یک زبان غربی را به طرزی اساسی و عمیق نیاموزیم، در کنار مسائل خواهیم ماند و چارهٔ دیگری جز توسل به دامان ترجمه نخواهیم داشت. که ترجمهها خود نسبت به اصل کتاب بسیار تأخیر دارند و غالباً بسیار بدند و از طرف دیگر منابع پایانناپذیر سوءتفاهمهای بزرگ میباشند.[آ]زیر آسمانهای جهان—مجموعهٔ گفتگوها با رامین جهانبگلو، ترجمهٔ نازی عظیما؛ نشر فروزان روز ۱۳۷۴
برای اینکه بفهمیم در جهان معاصر چه خبر است و ما در کجای آن قرار داریم باید دست کم یک زبان غربی را به خوبی بدانیم و سعی کنیم با جریانهای اصلی علمی-فنی-هنری-فلسفی به صورت دست اول ارتباط برقرار کنیم.[ب]توجه کنید دانستن یک زبان غربی شرط کافی برای اینکه بفهمیم در دنیا چه خبر است و ما کجا ایستادهایم نیست، اما شرطی لازم است. بدون دسترسی به این جریانهای اصلی—که عمدتاً در غرب رخ میدهند—محال است بتوانیم جهان امروز را به درستی بشناسیم. اگر جهان امروز را نشناسیم، هرگز خودمان و جایگاهمان در آن را نیز نخواهیم شناخت. شاید بگویید اینکار را میتوان به کمک ترجمه انجام داد. اما اولاً ترجمه همیشه امکانپذیر نیست و در عمل فقط بخش کوچکی از دستاوردهای مهم جهان غرب به زبانهای ما ترجمه میشوند و ثانیاً متاسفانه در بسیاری از موارد ترجمهها با کیفیت مناسبی انجام نمیشوند و به جای افزایش شناخت، زمینهساز گمراهی و انحراف هستند.
Johann Wolfgang von Goethe ↩
A man who has no acquaintance with foreign languages knows nothing of his own. ↩