علوم دقیقه[۱]exact sciences علومی هستند که در آنها میتوان نتایج را با دقت زیاد ارائه کرد و هیچ محدودیت پیشینی برای میزان دقت آنها در روش، فرایند تحقیق و ارائهٔ نتایج وجود ندارد. این علوم ارتباط نزدیکی با ریاضیات و علوم فیزیکی و تجربی دارند و در آنها میتوان از «معرفت عینی»[۲]objective knowledge سخن گفت. همچنین آنها قرابت زیادی با «علوم سخت»[۳]hard science دارند که علاوه بر دقت زیاد، بر عینیت[۴]objectivity و روشمندی سختگیرانه تأکید میکنند. آنچه به عنوان جهان صنعتی میشناسیم تا حد زیادی نتیجهٔ شکوفایی علوم دقیقه و نگاه دقتمحور به جهان پیرامون است. اما نگرش دقتمحور شیوهٔ اندیشیدن ما دربارهٔ خودمان را نیز عوض میکند: ما با روشهای دقیق حرکت اجرام زمینی و آسمانی را اندازه میگیریم و دستگاههای دقیق به کار میبریم و کمکم متقاعد میشویم که هر آنچه شناختهشدنی است—از جمله انسان و جامعه—را میتوان و باید به دقت شناخت. این وسوسهای گمراهکننده است که آنرا دقتباوری مینامم.
برای اینکه نشان دهم دقتباوری—یعنی رویکرد دقتمحور به همهٔ پدیدهها از جمله انسان و جامعه—تا چه حد میتواند گمراه کننده باشد، مثالی میزنم. در علوم دقیقه، قاعده به معنای قانونی جهانشمول است.[آ]توجه داشته باشید که در این یادداشت هدفم بحث کردن دربارهٔ تمایز بین قانون، اصل و قاعده نیست و «قاعده» را به معنایی مترادف با قوانین، اصول یا حتی توافقهایی که جهانشمول تلقی میشوند به کار میبرم. استثنا نوعی مثالِ نقض است و قاعده در برخورد با آن و برای اینکه باطل نشود باید اصلاح و تکمیل گردد؛ به گونهای که قاعدهٔ جدید آن استثنا را نیز شامل شود—در واقع آن را از میان بردارد. مثلاً این قاعده که «اجسام به سوی مرکز زمین کشیده میشوند» را در نظر بگیرید. این قاعده باید برای همهٔ اجسام صادق باشد و اگر روزی به جسمی برخورد کردیم که به سوی مرکز زمین کشیده نمیشد، باید قاعدهٔ یاد شده را به گونهای اصلاح کنیم که آن جسم را نیز شامل شود. در علوم دقیقه، قاعده و استثنا در تضاد با یکدیگر هستند.
اما این نوع نگرش دقتمحور به قاعده و استثنا، چنانچه در علوم انسانی و اجتماعی به کار گرفته شود، میتواند مشکلساز باشد. در این علوم به سختی میتوان قاعدهای یافت که استثنایی نداشته باشد و استثناها به جای اینکه قاعدهٔ اصلی را رد کنند، معمولاً آن را تأیید میکنند. تصور کنید در یک جامعه بتوان چنین قاعدهای را در نظر گرفت که «تحصیلات عالی به معنای افزایش درآمد افراد است.» طبعاً این قاعده استثناهایی دارد: میتوان افرادی را یافت که پردرآمد و بیبهره از تحصیلات باشند؛ تحصیلکردگان فقیر هم در جامعه وجود دارند. اگر نگاه ما دقتمحور باشد با مشاهدهٔ این استثناها نتیجه میگیریم که قاعدهٔ یاد شده نادرست یا ناکامل است. اما این نتیجهگیری عجولانه است و به قاعدهٔ کاملتر و دقیقتری منجر نمیشود. در عوض اگر جامعه را به صورت پدیدهای ذاتاً نادقیق در نظر بگیریم، شاید چنین نتیجه بگیریم که وجود یک اقلیتِ استثناییْ در واقع قاعدهٔ مذکور را تأیید میکند: در علوم نادقیق، قاعده و استثنا دو روی یک سکه هستند و به نوعی قاعده همان استثنا است. شاید بگویید میتوان قاعدهٔ یاد شده را به شکلی دقیق اصلاح کرد و نوشت: «تحصیلات عالی معمولاً به معنای افزایش درآمد افراد است». اما افزودن قیدِ «معمولاً» خود نتیجهٔ پذیرفتن امر نادقیق است. در علوم دقیقه استفاده از چنین قیدهایی مجاز نیست؛ فرضاً نمیتوان گفت «اجسام معمولاً به سوی مرکز زمین کشیده میشوند» یا «دو به علاوهٔ دو معمولاً میشود چهار».
در هر حال، رهایی از چنگ وسوسهٔ دقتباوری آسان نیست. به ویژه، دانشآموختههای علوم ریاضی و فیزیک، مهندسی و برخی از علوم طبیعی بیشتر در معرض این وسوسه قرار دارند. بسیاری از آنها دچار ذهنیتی عمیقاً دقتمحور هستند که نتیجهٔ شناختِ بهترشان از روشها و نتایج علوم دقیقه است. تا وقتی این ذهنیتِ دقتمحور را در پدیدههای فنی، ریاضی یا فیزیکی به کار میگیرند مشکل چندانی ایجاد نمیشود، اما کار که به پدیدههای انسانی و اجتماعی میرسد دچار سادهگرایی و تقلیلگرایی میشوند. آنها معمولاً از نتایج تقلیلگرایانهای که میگیرند خشنود هستند، اما اگر هم متوجه اشکالی بشوند، چون نمیخواهند پیشفرضشان—یعنی دقتباوری—را به چالش بکشند، چنین نتیجه میگیرند که حتماً به اندازهٔ کافی دقیق عمل نکردهاند و به عنوان راه حل، دقتمحوری بیشتری را تجویز میکنند.
رویکردهای دقیق یا نادقیق میتوانند به نتایج بسیار متفاوتی ختم شوند: فاصلهٔ بین «استثنا نقیض قاعده است» و «استثنا همان قاعده است» از بام تا ثریاست. به علاوه، نگاه دقتمحور به مسائل این امکان را به ما میدهد که بتوانیم نتایج را با دقت و اطمینان زیادی ارائه دهیم. این دقت و اطمینان اگر دربارهٔ پدیدههایی باشد که نظام حاکم بر آنها دقیق است اشکالی ندارد، اما دقت و اطمینان بالایی که در اثر به کارگیری ذهنیتِ دقتمحور برای شناخت پدیدههای نادقیق به دست میآید به شدت مسموم و خطرناک است.
آ) توجه داشته باشید که در این یادداشت هدفم بحث کردن دربارهٔ تمایز بین قانون، اصل و قاعده نیست و «قاعده» را به معنایی مترادف با قوانین، اصول یا حتی توافقهایی که جهانشمول تلقی میشوند به کار میبرم. ↩
3 Comments