الگوی حاکم بر جهان طی دستِ کم دو قرن اخیر چنین بوده است: کشورهای غربی (و ژاپن) به عنوان کانونهای صنعتی جهان وارد کنندهٔ مواد اولیهٔ ارزان از کشورهای مختلف دنیا بودهاند و در مقابل کالا و اجناس گرانقیمت را به اقصا نقاط جهان صادر میکردهاند و از قبل این تبادل سود زیادی به دست میآوردهاند. اما این الگو به سرعت در حال تغییر کردن است.
اگر به تبادلاتِ تجاری چین با سایر کشورهای دنیا نگاه کنیم متوجه میشویم که این کشور به یک وارد کنندهٔ عمدهٔ مواد خام و صادر کنندهٔ عمدهٔ کالاهای ارزشمند صنعتی تبدیل شده و جریان عظیمی از سرمایه به سوی این کشور جاری است. این نکته را میتوان از یکسو در حجمِ عظیمِ وارداتِ انواعِ حاملهای انرژی و مواد خام شامل انواع سنگ معدن و الوار به چین و از سوی دیگر در رشد روزافزون صادرات کالاهای پیشرفتهٔ فنی به تقریباً سراسرِ جهان مشاهده کرد. اما موضوع فقط به تغییراتِ ماهوی در صادرات و واردات محدود نمیشود و تحول اصلی در داخل روی داده است. میدانیم که شهرنشینی و ظرفیت تولید صنعتی در چین افزایش چشمگیری یافته، اما برای اینکه بتوانیم مقیاس عمومی تغییراتِ داخلی چین را حدس بزنیم، احتمالاً هیچ آماری به اندازهٔ مصرف سیمان در این کشور گویا نیست. چین بینِ سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳—یعنی ظرف فقط سه سال—بیش از کل مصرف آمریکا در سراسر قرن بیستم سیمان مصرف کرده است[۱]Swanson, A., 2015. How China used more cement in 3 years than the U.S. did in the entire 20th Century. Washington Post.. این در حالی است که دهههای نخستین قرن بیستم دورانِ گسترشِ پرسرعت زیرساختهای ارتباطی و صنعتی در آمریکا بودند که طی آنها تعداد بیشماری جاده، پل، ساختمان و آسمانخراش در این کشور ساخته شد. آمار مصرف سیمان در چین نشان دهندهٔ ساختوساز شهری و گسترش صنعتی در ابعاد باورنکردنی است—حتی اگر عواملی نظیر اختلاف جمعیتِ بین دو کشور و برخی ساختوسازهای با کارآیی کمتر در چین را لحاظ گنیم.
علاوه بر این، چین به سرعت در حال گسترش شبکههای ارتباطی خود با سایر نقاط جهان و به ويژه منطقهٔ اوراسیا (آسیا و اروپا) و بخشهایی از آفریقا است که به ويژه در «طرح کمربند و جاده»[۲]Belt and Road Initiative که—گاه به آن «راه ابریشم جدید» نیز میگویند—تبلور یافته است. مطابق وعدههای دولت چین این طرح شامل سرمایهگذاری حدوداً یک تریلیون دلاری (و در نهایت ۸ تریلیون دلاری) در زیرساختهای دهها کشور است.[۳]Bruce-Lockhart, A., 2017. China’s $900 billion New Silk Road. What you need to know. World Economic Forum. گسترش نفوذ اقتصادی و سیاسی چین را باید در کنار بازآراییهای در حال ظهور در روابط کشورهای منطقهٔ اوراسیا در نظر گرفت که نزدیکی روزافزون به روسیه فقط یکی از موارد آن است و حتی شامل برخی کشورهای اروپایی نیز میشود. طبیعی است که آمریکا از چنین تحولاتی راضی نیست، اما در عمل روزبهروز از نقشِ خود به عنوان محور اقتصادی-سیاسی-نظامیِ جهان صنعتی فاصله میگیرد و به مزاحمی شبیه میشود که هدفش ممانعت از شکلگیری الگوهای جدید در روابط بینالمللی است. دمیتری اورلُف در یادداشتی که دربارهٔ جادهٔ ابریشمِ نوین نوشته، نقشِ آمریکا در جهان امروز را نوعی نقشِ انگلی در نظر گرفته و به خصوص رابطهٔ کنونی آمریکا و چین را اینطور توصیف میکند[۴]Orlov, D., 2019. The Silk Road and Lice. URL http://cluborlov.blogspot.com:
خیلیها معتقدند آمریکا نقش مهمی در اقتصاد جهانی بازی میکند و صادرات مهمی دارد. اگر به تجارت بین آمریکا و چین نگاه کنیم، عمدهٔ سود ناشی از صادرات محصولاتی نظیر کامپیوتر، قطعات الکترونیک، کفش و پوشاک، اسباب منزل، محصولات پلاستیکی و فلزی، تجهیزات اپتیکی و عکاسی، و قطعات خودرو نصیبِ چین میشود. در عین حال، صادراتِ سودآور آمریکا به چین عبارتند از سویا، گندم، خوراک دام، گوشت، سنگ معدن، قراضهٔ فلزات، پوست، خمیر کاغذ، سیگار، طلا، زغال سنگ، سوخت، برنج، تنباکو، کود شیمیایی و شیشه. از این لحاظ، آمریکا در مقابل چین بیشتر شبیهِ یکی از مستعمرههای اروپایی در قرن نوزدهم به نظر میرسد. کسری تجاری آمریکا با چین دائمی و بسیار بزرگ است و همانطور که مستعمرهها وادار به قرض گرفتنِ اختلافِ ناشی از کسری تجاریشان با استعمارکنندگانِ اروپایی میشدند، آمریکا نیز همین کار را میکند؛ یعنی کسری تجاری خود با چین را قرض میکند. آن چه به آمریکا اجازه میدهد نقش انگلی خود در جهان را ادامه دهد این است که این کشور قادر بوده بسته به نیاز پول چاپ کند و کشورهای دیگر را وادار کند با بهرهٔ اندک در آن سرمایهگذاری کنند. علت این که آمریکا میتواند چنین کند این است که تا امروز توسط قوای نظامیاش بر شاهآبراههای تجاری جهان مسلط بوده و هر کشوری که نخواسته در این بازی مشارکت جوید را به روشهای مختلف مالی، سیاسی یا نظامی تنبیه کرده است.
«تولید ناخالص داخلی» چین با فاصلهٔ قابل توجهی کمتر از آمریکا است، اما اقتصاد این کشور از لحاظ «تولید ناخالص داخلی» (برابری قدرت خرید) حدود ۳۰٪ از اقتصاد آمریکا بزرگتر است.[۵]Wikipedia, 2019. List of countries by GDP (PPP). accessed: 2019-07-06 این شاخصها مبهم و نادقیق هستند، اما نشان میدهند که قدرت اقتصادی چین به صورت قابل توجهی با اقتصاد آمریکا قابل مقایسه است. فرض کنیم همانطور که ترامپ ظاهراً میپندارد عدم توازنی که در تجارت بین دو کشور وجود دارد—و در آن جای قدرتمند و ضعیف برعکس شده—صرفاً نتیجهٔ مجموعهای از تصمیمهای نامناسب ولی برگشتپذیر باشد. در این صورت آمریکا با اتخاذ چند تصمیم مناسب خواهد توانست با همین توانایی اقتصادی-سیاسی-نظامیِ کنونیاش چین را محدود یا مهار کند. اما اگر این عدم توازن نتیجهٔ تغییراتی بنیادیتر و بخشی از روندی بزرگتر باشد چطور؟ در این صورت چنین رابطهٔ نامتوازنی نمیتواند مدت زیادی به این شکل ادامه یابد و دیر یا زود قدرت برتر به جایی منتقل خواهد شد که علاوه بر داشتن فنآوریهای کلیدی قادر به تولید بیشترین ارزش افزوده نیز هست.
Swanson, A., 2015. How China used more cement in 3 years than the U.S. did in the entire 20th Century. Washington Post. ↩
Belt and Road Initiative ↩
Bruce-Lockhart, A., 2017. China’s $900 billion New Silk Road. What you need to know. World Economic Forum. ↩
Orlov, D., 2019. The Silk Road and Lice. URL http://cluborlov.blogspot.com ↩
Wikipedia, 2019. List of countries by GDP (PPP). accessed: 2019-07-06 ↩
2 Comments