فراموش نکن که می‌میری: افکاری نامحبوب دربارهٔ ویروس کرونا

آقای کرگ مورای که مدت‌هاست نوشته‌های او را دنبال می‌کنم و در بسیاری از موارد دیدگاه‌هایش را می‌پسندم، اخیراً یادداشتی نوشته با عنوان «فراموش نکن که می‌میری: افکاری نامحبوب دربارهٔ ویروس کرونا» که به اختصار ترجمه می‌کنم.

[آقای مورای با اشاره به یکی از عکس‌های خانوادگی‌اش که خود و سه برادر و خواهرش را نشان می‌دهد و می‌گوید:] مادرم همیشه از این‌که ما بچه‌ها چقدر در این عکس خوب و شاداب هستیم تعجب می‌کرد. این عکس در روزهایی گرفته شده که مدارس بریتانیا به خاطر شیوع آنفلوآنزای هنگ‌کنگی (H3N2) تعطیل بودند. این آنفلوآنزا در سال‌های ۱۹۶۸ و ۱۹۶۹ شایع شد و چیزی بین یک تا چهار میلیون نفر را در سراسر جهان کشت.

اگر ویروس کرونای جدید در سال ۱۹۶۸، یعنی حدود ۵۰ سال پیش پدیدار شده بود، با نامی جز «آنفلوآنزا» معرفی نمی‌شد— شاید هم به آن آنفلوآنزای ووهانی می‌گفتند. آنفلوآنزای هنگ‌کنگی هم شباهت زیادی به کووید-۱۹ داشت، یعنی بسیار مسری بود و میزانِ مرگ‌و‌میرِ[۱]mortaility rate نسبتاً کمی داشت. همه‌گیری آنفلوآنزای هنگ‌کنگی حدود ۳۰٪ از جمعیتِ بریتانیا را مبتلا کرد و میزانِ مرگ‌و‌میرِ آن حدود نیم درصد (۰/۵ درصد) بود که اغلب شامل افراد مسن یا آن‌ها که دارای اختلالات سلامتی زمینه‌ای بودند می‌شد. با وجود این شباهت‌ها، بر خلاف امروز، جامعهٔ آن روزگار هراسان و وحشت‌زده نشده بود و رسانه‌ها نیز هر لحظه بر کورهٔ هیستریا و هراسِ عمومی نمی‌دمیدند. در این‌جا از خواننده‌هایم اجازه می‌خواهم که قدری «نامحبوب» باشم: «درگذشتِ فردی هشتاد و اندی ساله که به خاطر شرایطِ پیشینی‌اش چندان هم سرحال نبوده» ارزش خبری ندارد و نباید به عنوانِ اصلیِ خبرها تبدیل شود. شیوهٔ پوششِ اخبار مربوط به کرونا شهوانی، مداخله‌گرانه و نامتوازن است و برای ایجاد هیستریا طراحی شده است.

به این جمله‌ها توجه کنید: «صد در صد کسانی که به ویروس کرونا مبتلا می‌شوند خواهند مرد. صد در صد کسانی که به ویروس کرونا مبتلا نمی‌شوند نیز خواهند مرد.» اختلاف بین امید به زندگیِ میانگینِ[۲]average life expenctancy دو گروه، یعنی آن‌ها که به ویروس مبتلا می‌شوند و آن‌ها که نمی‌شوند، ناچیز است.

[در این‌جا آقای مورای توضیح می‌دهد که خودش از لحاظ وضعیتِ سلامتی در شمار افراد در معرضِ خطر است و اگر این حرف‌ها را می‌زند از سر «خودخواهی» و «خیالِ آسوده» نیست.] من اگر به کووید-۱۹ مبتلا شوم احتمالاً خواهم مرد و این امر برای من کاملاً قابل پذیرش است. زندگی من بسیار غنی و رضایت‌بخش بوده است. البته میلی به مردن ندارم—همسر و فرزندانی دارم که بسیار دوست‌شان می‌دارم و در عرصهٔ سیاست نیز میدان‌هایی هستند که هنوز می‌خواهم در آن‌ها مبارزه کنم. اما انسان‌ها قرار نیست برای همیشه زندگی کنند و یک روز نیز لحظهٔ موعودِ من فرا خواهد رسید.

اما چیزی که مرا خیلی نگران می‌کند شیوهٔ واکنشِ عمومی به ویروس کرونا است. به نظر می‌رسد این واکنش‌ها نشانهٔ این باور است که مرگ نوعی انحراف و اختلال است و نه بخشی طبیعی از نظامِ جهان. جمعیتِ افزایندهٔ انسان‌ها به شکلی اجتناب‌ناپذیر نسبت به بیماری‌ها آسیب‌پذیرتر می‌شود. همان‌طور که شاهد اثراتِ ویران‌گر آدم‌ها بر محیطِ پیرامون هستیم، برای من واقعاً این سؤال مطرح است که پیش‌فرض‌های بنیادی و اهدافِ انسانِ معاصر چیست؟ آیا ما واقعاً معتقدیم که علومِ پزشکی می‌توانند و باید بتوانند همهٔ بیماری‌ها را حذف کنند؟ دانشمندانِ زیادی در تلاش برای یافتن راهی برای جلوگیری از فرایندِ پیر شدن هستند و بودجه‌های کلانی نیز صرف این نوع تحقیقات می‌شود. این ایده البته برای ثروتمندانِ غربی جذاب است و به همین دلیل هم پولی که برای جلوگیری از پیری خرج می‌شود بیشتر از پولی است که برای مبارزه با مالاریا و سایر بیماری‌های حاره‌ای صرف می‌شود. اما انتهایِ این مسیر کجاست؟ آیا واقعاً می‌خواهیم به جایی برسیم که در بخش‌های ثروتمندِ جهان همهٔ افراد صد سال یا بیشتر عمر کنند؟ چنین چیزی چه تأثیری بر سایرِ افرادِ جامعه می‌گذارد و چه معنایی برای اقتصاد عمومی جهان، به ویژه از لحاظ تخصیص منابع محدودی نظیر غذا و مسکن برای بخشِ بزرگ‌تری از جمعیتِ جهان دارد؟

ریشهٔ هراسِ عمومی ایجاد شده پیرامونِ ویروس کرونا را باید در این باور عمومی دانست که گونهٔ انسان را بخشی از یک اکولوژیِ وسیع‌تر در نظر نمی‌گیرد. همین‌طور انکار این واقعیت که بیماری و مرگ واقعیت‌هایی بنیادی هستند که انسان‌ها باید یاد بگیرند با آن‌ها کنار بیایند. اما اجازه دهید کمی خیالِ آن دسته از دوستانی که تحتِ تأثیر این هراسِ عمومی قرار گرفته‌اند را راحت‌ کنم. من هیچ تردیدی ندارم که آمارهای مربوط به میزانِ مرگ‌و‌میرِ ویروس کرونا اغراق‌آمیز هستند. این‌ها مبتنی بر برون‌یابی از آمار افرادی هستند که آزمونِ ابتلا به کرونا را داده‌اند. اما تعداد بسیار بیشتری از افراد در سراسرِ جهان به این بیماری مبتلا شده‌اند، منتها این بیماری در آن‌ها به صورت یک سرما‌خوردگی ساده بروز کرده و چه بسا اصلاً متوجه ابتلا به آن هم نشده باشند. میزانِ مرگ‌و‌میر آنفلوآنزای هنگ‌کنگی نیم درصد بود و من فکر می‌کنم در نهایت، میزانِ مرگ‌و‌میرِ کووید-۱۹ نیز بسیار شبیه همین باشد. تنها فرق اساسیِ کووید-۱۹ با یک آنفلوآنزای معمولی این است که مسری‌تر است و با سرعتِ بیشتری همه‌گیر می‌شود.

دست‌هایتان را مرتب بشویید، دستما‌ل‌ها را در سطل زباله بیاندازید، چیزها را تمیز نگاه دارید. پیرامون کسی که آنفلوآنزا گرفته نپلکید. هر جا لازم بود از مزایای پزشکی بهره‌مند شوید. از این فکر که برخی افراد بیمار، به خصوص اگر مسن هم باشند، ممکن است فوت شوند شوکه نشوید. ما در شمارِ خدایان نیستیم، بلکه موجوداتی فانی هستیم. باید با این واقعیت کنار بیاییم.

مرگ هر انسانی یک تراژدیِ فردی است. من برای همهٔ داغ‌داران آرزوی آرامش و تسلی می‌کنم و به هیچ وجه نمی‌خواهم اندوهِ ناشی از درگذشت هیچ انسانی، در هر سنی، را ناچیز بشمارم. خودِ من اخیراً مادرم را از دست دادم. به ویژه از دست دادن حتی تعداد قلیلی کودک بسیار دردناک است. تسلیتِ عمیق و صمیمانهٔ من برای همهٔ سوگواران است و سلامِ گرم من به همهٔ آن‌ها که بیمار یا نگرانند. اما در نظر داشتنِ جایگاهِ واقعی انسان در عرصهٔ گیتی به سوگواری و تاب‌آوری کمک می‌کند. امیدوارم مردم رویکردِ سنجیده‌تری را نسبت به کووید-۱۹ در پیش بگیرند.


  1. mortaility rate 

  2. average life expenctancy 

رشد نمایی و گسترش ویروس کرونا

این نمودار مراحل (تقریبی) گسترش همه‌گیری کرونا در چین و سایر نقاط جهان را نشان می‌دهد. طبیعی است که رشد تقریباً نمایی نمی‌تواند نامحدود باشد و در نقطه‌ای آهسته‌تر شده و سیر نزولی به خود می‌گیرد (این مطلب را در جستار جداگانه‌ای مفصلاً شرح خواهم داد). در مراحل اولیه واکنش مقامات از جنس انکار و سرپوشی است، چون آن‌ها نمی‌خواهند منابع جامعه را صرف پدیده‌ای کنند که هنوز به نظرشان جدی نیست. با گسترش همه‌گیری کار به جایی می‌رسد که مقامات وادار به واکنش می‌شوند، اما دیگر برای مهار شیوع دیر شده است. در نهایت همه‌گیری به رشد تقریباً نمایی خود ادامه می‌دهد.

نمودار توسط چارلز هیو اسمیت (www.oftwominds.com) تهیه شده (حدود سه هفتهٔ پیش) که از همان هفته‌های نخستین نگاه دقیقی به شیوهٔ تحولات آن داشت. من آن را به فارسی ترجمه کرده‌ام.

اندازهٔ بزرگ‌تر

کوروناویروس ووهان

در خبرها خواندم که به دنبال همه‌گیری (اپیدمی) آنفلوآنزا در برخی مناطق چین دولت این کشور برخی شهرها، از جمله شهر ووهان[۱]Wuhan با جمعیت حدود یازده میلیون نفر را به صورت موقتی قرنطینه کرده است. یکی از همکارهای من که چینی هم هست در حال حاضر در همین شهر به سر می‌برد و تا اطلاع ثانوی امکان بازگشت به سوئد را ندارد. این موضوع باعث شده که همه‌گیری یادشده به شکلی جدی‌تر به موضوع گپ‌و‌گفت همکاران در محیط کار تبدیل شود. من هیچ تخصصی در این حوزه ندارم و صرفاً به عنوان یک فرد کنجکاو این یادداشت را می‌نویسم که نتیجهٔ مطالعهٔ منابع مختلف و بازتاب‌های شخصی است. به جز خود بیماری، شیوهٔ رویارو شدن دولت‌ها با آن نیز برایم جالب است: چه تدابیری اندیشیده می‌شوند و تا چه حد موثر هستند و امثالهم. به صورت کلی حتی تصور پیچیدگی و ابعادِ مشکلاتی که قرنطینه کردن شهری به این بزرگی ایجاد می‌کند نیز برایم دشوار است، چه برسد به مدیریت کلان‌تر موضوع در سطح کشوری به عظمت چین. اما آیا قرنطینه کردن یک شهر می‌تواند راهکار موثری برای جلوگیری از انتشار بیماری به سایر مناطق کشور یا جهان باشد؟ اگر قرنطینه کامل نباشد و برخی افراد بتوانند خارج شوند چطور؟ پرسش‌های عملی متعددی مطرح می‌شوند که به چند مورد از آن‌ها اشاره می‌کنم.

با توقف کامل حمل‌و‌نقل عمومی و پرهیز مردم از مراکز عمومی هزاران نفر از افراد شاغل در خانه می‌مانند و در محل کار خود حاضر نمی‌شوند. چه کسی حقوق این افراد را پرداخت می‌کند؟ کارفرما، دولت یا بیمه؟ اگر کارفرما، در این صورت چه کسی خسارت کارفرما را جبران می‌کند؛ هر چه باشد درآمد او نیز کاهش یافته و چه بسا به صفر رسیده باشد. دولت یا بیمه چطور؟ آیا در چین نظام بیمه‌ای وجود دارد که بتواند هزاران و چه بسا میلیون‌ها نفر را در شرایط بحرانی تحت پوشش قرار دهد؟ حتی با وجود بودن چنین پوششی، وضعیت افرادی که به صورت غیررسمی مشغول به کار بوده‌اند چه می‌شود؟ فرضاً، کارگران روزمزد و در حاشیه که قرارداد معینی ندارند و پس‌انداز اندک‌شان به سرعت تمام می‌شود. این افراد چه خواهند کرد؟ چه تعداد از آن‌ها به این نتیجه خواهند رسید که فرار کردن از شهر بهتر از ماندن و خوردن پس‌انداز ناچیزشان است؟ علاوه بر این، بسیاری از ساکنان شهر هنوز پیوندهای خویشاوندی خود را با مناطق روستایی حفظ کرده‌اند. در شرایط قرنطینه، ممکن است عده‌ای از این افراد بیکاری و خطر ابتلا به بیماری را تحمل نکنند و سعی کنند به هر ترفندی که شده از شهر خارج شوند و در روستای مادری‌ ساکن شوند تا آب‌ها از آسیاب بیفتد. با توجه به این که افراد ناقل تا چند روز نمی‌فهمند بیمار هستند، خروج این افراد به معنای گسترش سریع ویروس به مناطق روستایی خواهد بود؛ مناطقی که امکانات درمانی محدودتری نیز دارند. آیا به جز اتخاذ نوعی حکومت‌ مطلق نظامی می‌توان یک شهر یازده میلیون نفری (در مقیاس شهر تهران) را به صورت کامل قرنطینه کرد؟

از طرف دیگر، فرض کنیم اندوختهٔ آذوقه و مایحتاج اولیه مانند سوخت، شامل آن‌چه در انبارها، فروشگاه‌ها و خانه‌ها انباشته شده برای مصرف یک هفتهٔ شهر کافی باشد. اگر قرنطینهٔ‌ کامل بیش از این طول بکشد، ساکنان شهر با قحطی مواجه می‌شوند و دزدی و غارت از کنترل خارج می‌شود. اما اگر قرنطینه کامل نباشد و کانال‌های ورود مایحتاج اولیه به شهر باز بماند، در این صورت کارگرانی که در این خطوط مشغول به کار هستند در معرض ابتلا قرار خواهند داشت و آن را به مناطق دیگر منتقل خواهند کرد. در ضمن، باز بودن این کانال‌ها به معنای افزایش امکان «فرار» کسانی است که به هر دلیل قصد خروج از شهر را دارند. مقامات چینی یا باید شهر را به صورت «کامل» قرنطینه کنند‌ (کاری که فقط برای چند روز، آن‌ هم به شیوه‌های قهرآمیز ممکن است) و یا با اجازهٔ ورود کالا و غذا به شهر خطر گسترش هر چه بیشتر ویروس به سایر نقاط را بپذیرند.

تنها راه کاملاً موثر مسدود کردن این دست بیماری‌های مسری قرنطینه‌سازی «هدفمند و کامل» است. یعنی (۱) «تک تک ناقلان» شناسایی و قرنطینه شوند و (۲) «تک تک افرادی‌ که هر کدام از ناقلان طی دو هفتهٔ اخیر با آن‌ها تماس داشته‌اند» نیز شناسایی و قرنطینه شوند تا وقتی که بهبود یابند یا اطمینان حاصل شود که بیمار نیستند. این رویه در مورد همه‌گیری سارس[۲]SARS در سال ۲۰۰۳ به کار گرفته شد. با توجه به شباهت‌هایی که بین ویروس این آنفلوآنزا و سارس وجود دارد (هر دو از خانوادهٔ کروناویروس هستند) احتمالاً باید همین رویه را برای مبارزه با گسترش آن در پیش گرفت. این روش البته باید همهٔ کارکنان بخش درمانی را نیز در بر گیرد، یعنی همهٔ آن‌هایی که در تماس با بیماران هستند و همهٔ کسانی که با آن‌ها در تماس بوده‌اند نیز باید قرنطینه شوند. آن‌چه در برخی فیلم‌ها از چین می‌بینیم که بیمارستان‌هایی را نشان می‌دهند که هزاران بیمار در راهروهای آن جمع شده‌اند و ظاهراً می‌توانند پس از درمان از آن‌جا خارج شوند به هیچ عنوان نمی‌تواند جلوی انتشار بیماری را بگیرد. اما اجرای «هدفمند و کامل» قرنطینه بسیار مشکل است، به خصوص که در حال حاضر تعداد شهرها و منطقه‌هایی که ویروس در آن‌ها مشاهده شده به ده‌ها و صدها مورد رسیده است (نقشهٔ بلادرنگ شیوع این بیماری را این‌جا ببینید). نکته‌ای که موضوع قرنطینهٔ هدفمند را عملاً بی‌معنا و غیرممکن ساخته این واقعیت است که چیزی در حدود نیمی از جمعیت شهر ووهان برای شرکت در مراسم جشن سال نوی قمری (شنبه، ۲۵ ژانویه ۲۰۲۰) این شهر را ترک کرده‌اند.[آ]پی‌نوشت: سال نوی چینی مصادف است با اولین قرص کامل ماه که بین روزهای ۲۱ ژانویه و ۲۰ فوریه ظاهر شود. در سال ۲۰۲۰ این اتفاق در ۲۵ ژانویه افتاد. تعطیلات سال نو در چین (حداکثر) هفت روز است. به گفتهٔ شهردار ووهان این تعداد به حدود پنج میلیون نفر می‌رسد و قطعاً تعدادی از آن‌ها در هنگام ترک شهر ناقل بیماری بوده‌اند.

با این‌حال تمهیداتی که تاکنون اتخاذ شده (از جمله قرنطینهٔ غیرهدفمند و ناکامل) بی‌اثر نیستند، چرا که می‌توانند سرعت انتشار بیماری را کاهش دهند و پس از گذشت دورهٔ همه‌گیری اولیه به توقف نهایی آن بیانجامند. این ویروس ظاهراً منشاء حیوانی دارد، ولی می‌تواند تغییر کند و به تدریج با شرایط میزبان جدید خود هماهنگ شود. به هر حال، هنوز معلوم نیست که خطرناک‌تر از ویروس سارس یا آنفلوانزای خوکی باشد و به احتمال زیاد نیز چنین نیست. اگر فرض کنیم که حتی ویروس‌ها هم در نوعی تقلای داروینی برای بقاء حضور دارند، کشتن تعداد زیادی از میزبان‌ها نمی‌تواند راهبرد مناسبی برای بقاءِ آن‌ها باشد: یعنی تعداد کافی میزبان باید زنده بمانند تا بتوانند از ویروس‌ها پذیرایی کنند! بنابراین آن‌طور که برخی دوستان روزنامه‌نگار القا می‌کنند، این ویروس، حتی اگر بسیار مسری و کشنده باشد، پایان بشریت را رقم نخواهد زد![ب]پی‌نوشت: دوستی نوشته بود که هیچ عامل بیماری‌زای مستقلی نمی‌تواند جمعیتی که دارای تکثر ژنتیکی بالایی است را به کلی نابود کند.

بسیاری از بیماری‌های مسری و کشنده‌ (نظیر ابولا) نمی‌توانند آسیب زیادی به جمعیت‌هایی که دچار سوءتغذیه یا بیماری‌های دیگر نیستند وارد کنند: بدن این افراد بهتر می‌تواند در برابر بیماری‌ها مقاومت کند. تا این‌جا، نرخ مرگ‌و‌میر این ویروس حدود ۳٪ بوده که احتمالاً تخمین دستِ بالایی است، چرا که این نوع تست‌ها برخی از کسانی که بیماری در آن‌ها به صورت خفیفی ظاهر شده را در بر نمی‌گیرند. بنابراین، از لحاظ نرخ مرگ‌و‌میر این آنفلوآنزا فرق چندانی با آنفلوآنزای معمولی با نرخ مرگ‌و‌میر حدود ۱٪ ندارد[پ]پی‌نوشت: بعداً متوجه شدم که نرخ یک درصد مرگ‌و‌میر برای آنفوآنزای معمولی احتمالاً برای افراد مسن یا در معرض خطر دقیق‌تر است. نرخ مرگ‌و‌میر برای عموم جمعیت احتمالاً به مراتب از این کمتر است، شاید چیزی در حدود یک دهم درصد. با توجه به این که افرادی که به واسطهٔ بیماری‌های دیگر ضعیف شده‌اند ممکن است نتوانند آنفلوآنزا را تحمل کنند، محاسبهٔ دقیق نرخ مرگ‌و‌میر بستگی به روش اندازه‌گیری دارد. فرضاً باید تصمیم گرفت که علت مرگ کسی که دارای اختلال تنفسی است و در اثر ابتلا به آنفلوآنزا می‌میرد را در کدام گروه قرار داد.. کمتر انسان مرفهِ جوان یا میان‌سالی را می‌یابید که نگران مردن توسط یک آنفلوآنزای معمولی باشد. چون که این افراد به خوبی غذا می‌خورند، آب پاکیزه مصرف می‌کنند، شرایط زندگیِ خوبی دارند و به واسطهٔ عواملِ بیماری‌زای دیگر ضعیف نشده‌اند. بنابراین، خطر اصلی این آنفلوآنزا هم، مانند بیشتر آنفلوآنزاهای دیگر، بیشتر برای افراد مسن و گروه‌های آسیب‌دیده یا فقیر جامعه است. البته همیشه این احتمال وجود دارد که این ویروس به انواع بسیار کشنده‌تری تبدیل شود و قربانیان بسیار گسترده‌تری بگیرد، ولی هنوز نشانه‌ای در این رابطه در جایی ندیده‌ام. در هر حال امیدوارم دست این ویروس به مناطق عمدتاً فقیر جهان نرسد.


  1. Wuhan 

  2. SARS 


  1. آ) پی‌نوشت: سال نوی چینی مصادف است با اولین قرص کامل ماه که بین روزهای ۲۱ ژانویه و ۲۰ فوریه ظاهر شود. در سال ۲۰۲۰ این اتفاق در ۲۵ ژانویه افتاد. تعطیلات سال نو در چین (حداکثر) هفت روز است. 

  2. ب) پی‌نوشت: دوستی نوشته بود که هیچ عامل بیماری‌زای مستقلی نمی‌تواند جمعیتی که دارای تکثر ژنتیکی بالایی است را به کلی نابود کند. 

  3. پ) پی‌نوشت: بعداً متوجه شدم که نرخ یک درصد مرگ‌و‌میر برای آنفوآنزای معمولی احتمالاً برای افراد مسن یا در معرض خطر دقیق‌تر است. نرخ مرگ‌و‌میر برای عموم جمعیت احتمالاً به مراتب از این کمتر است، شاید چیزی در حدود یک دهم درصد. با توجه به این که افرادی که به واسطهٔ بیماری‌های دیگر ضعیف شده‌اند ممکن است نتوانند آنفلوآنزا را تحمل کنند، محاسبهٔ دقیق نرخ مرگ‌و‌میر بستگی به روش اندازه‌گیری دارد. فرضاً باید تصمیم گرفت که علت مرگ کسی که دارای اختلال تنفسی است و در اثر ابتلا به آنفلوآنزا می‌میرد را در کدام گروه قرار داد. 

بیماری‌افروزان و بیماری‌های دروغین

بیماری‌افروزی[۱]desease mongering به معنای گسترش سودجویانهٔ مرزهای تعریف‌شدهٔ بیماری‌ها در جامعه است. هدف بیماری‌افروزی گسترش بازار خدمات درمانی از طریقِ ترغیب بخش بیشتری از جامعه به استفادهٔ بیشتر از آن‌هاست. شرکت‌های داروسازی[۲]pharmaceutical companies، پزشکان و طیف گسترده‌ای از ارائه دهندگان خدمات درمانی از بیماری‌افروزی سود می‌برند. مبلغان بیماری‌افروزی معمولاً خود را بیماری‌افروز نمی‌دانند، چرا که منطق بیماری‌افروزی معمولاً به صورت معیارها و شاخص‌های حرفه‌ای، تخصصی و دارای پشتوانهٔ علمی به آن‌ها معرفی می‌شود. متقاعد کردن افراد سالم به این‌که دچار نوعی بیماری هستند بسیار سودآور است. شرکت‌های بزرگ داروسازی فعالانه در تلاش برای تعریف بیماری‌های جدید یا بازتعریف بیماری‌های موجود هستند و آن‌ها را به خدمات‌دهندگان و خدمات‌گیرندگان معرفی می‌کنند.

آغاز بیماری‌افروزی به اواخر قرن نوزدهم و اختراع «لیسترین»[۳]Listerine باز می‌گردد. در آن زمان از لیسترین برای ضدعفونی در جراحی استفاده می‌شد، اما از سال ۱۸۹۵ به بعد مخترعانش آن‌ را به عنوان داروی دهانی به دندان‌پزشکان معرفی کردند. در سال ۱۹۱۴ لیسترین به اولین دارویِ دهان‌شویه‌ای در آمریکا تبدیل شد که می‌شد آن‌ را بدونِ نسخهٔ پزشک خریداری نمود، ولی تولید کنندگان آن هنوز نمی‌دانستند که داروی اختراعی‌شان درمان چه دردی است. آن‌ها برای فروش بیشتر به یک «بیماری» احتیاج داشتند تا تقاضا برای لیسترین در جامعه ایجاد شود و به این ترتیب یک بیماری برای خودشان دست و پا کردند به نام هالیتوز[۴]halitosis. این نام به واسطهٔ کارزارِ تبلیغاتیِ تولیدکنندگان لیسترین مشهور شد. آن‌ها کاری کردند که بدبوییِ دهان به عنوان بیماری هالیتوز در اذهانِ عمومی جا بیفتد. به مردم می‌گفتند که این بیماری تأثیرات مخرب زیادی روی روابط عاشقانه، زناشویی و شغلی دارد. به تدریج، مردم آمریکا احساس کردند که از بیماریِ هالیتوز (بویِ بد دهان) رنج می‌برند. بوی بد دهان شهرت کشنده‌ای یافت و بی‌توجهی به درمان آن می‌توانست برای فرد گران تمام شود. ترفندی که آن‌ها به کار بردند این بود: یک اختلالِ جزئی یا وضعیتی معمولی را چنان منفی جلوه دهید که به صورت یک بیماری و اختلالِ غیرقابلِ تحمل جلوه کند که درمان آن اولاً ضروری است و ثانیاً نیازمندِ استفاده از کالاهای دارویی و خدماتِ درمانی است.[۵]Dossey, Dr Larry. 2010. “Creating Disease: Big Pharma and Disease Mongering.” Huffington Post (blog). June 18, 2010. https://www.huffingtonpost.com/dr-larry-dossey/big-pharma-health-care-cr_b_613311.html. ویلیام جیمز[۶]William James، فیلسوف و روان‌شناسی آمریکایی، به شدت این ترفندهای بیماری‌افروزانه را نکوهش می‌کرد و می‌گفت «باید با مبدعان این آگهی‌ها، بدون هیچ رحمی، به مثابهِ دشمن مردم برخورد کرد.»

لین په‌یِر در کتاب خود به نام «بیماری‌افروزان—چگونه پزشکان، شرکت‌های داروسازی و شرکت‌های بیمه شما را بیمار جلوه می‌دهند»[۷]Payer, Lynn. 1994. Disease-Mongers: How Doctors, Drug Companies, and Insurers Are Making You Feel Sick. New York: Wiley. چند روش مرسوم بیماری‌افروزی را معرفی می‌کند:

  • یک کارکرد معمولی بدن را در نظر بگیرید و طوری وانمود کنید که مشکلی در آن وجود دارد که نیازمند درمان است.

  • رنجی که ضرورتاً وجود ندارد را تشریح کنید.

  • بخش بزرگی از جمعیت جامعه را به عنوان کسانی معرفی کنید که محتملاً از «بیماری» مورد نظرتان رنج می‌برند.

  • شرایطی را تعریف کنید که به صورت «بیماری کمبود»[۸]deficiency disease یا «بیماری عدم توازن هورمونی»[۹]disease of hormonal imbalance جلوه کند.

  • پزشکانی را اجیر کنید تا پیامی معین دربارهٔ بیماری مورد نظرتان را تکرار و ترویج کنند.

  • به کمک استفادهٔ گزینشی از آمارها دربارهٔ مزایای درمان مورد نظرتان اغراق کنید.

  • درمان مورد نظرتان را بی‌خطر جلوه دهید.

  • یک نشانهٔ معمولی که به هر دلیلی می‌تواند به وجود آمده باشد را در نظر بگیرید و طوری درباره‌اش حرف بزنید که این‌طور به نظر برسد که نشانهٔ یک بیماری جدی است.

بیماری‌افروزی یا تولیدِ مصنوعی بیماری تا به امروز نیز ادامه یافته و به واسطهٔ آن میزان شیوعِ بسیاری از بیماری‌ها یا اختلالات جزئی نسبت به نُرم‌های از پیش‌تعیین‌‌شدهٔ سلامتی آن‌چنان بزرگ‌نمایی می‌شود که تقریباً به صورتِ بیماری‌های همه‌گیر در جامعه جا می‌افتند. در این میان می‌توان به اختلالِ نعوظ[۱۰]erectile dysfunction، اختلالاتِ جنسی در زنان[۱۱]female sexual dysfunction، اختلالِ دوقطبی[۱۲]bipolar disorder یعنی تغییراتِ شدیدِ خلقی بینِ شیدایی و افسردگی، اختلال کم‌توجّهی-بیش‌فعالی[۱۳]attention deficit hyperactivity disorder, known as ADHD، سندرم پای بی‌قرار[۱۴]restless legs syndrome که نوعی اختلالِ خواب است، پوکیِ استخوان[۱۵]osteoporosis، کمروییِ اجتماعی[۱۶]social shyness, also called social anxiety disorder and social phobia، سندرم رودهٔ تحریک‌پذیر[۱۷]irritable bowel syndrome و ریزشِ مو[۱۸]balding اشاره کرد که از بارزترین نمونه‌های بیماری‌افروزی هستند.[۱۹]Dossey, Dr Larry. 2010. “Creating Disease: Big Pharma and Disease Mongering.” Huffington Post (blog). June 18, 2010. https://www.huffingtonpost.com/dr-larry-dossey/big-pharma-health-care-cr_b_613311.html. این درست که این‌ها در مواقعی واقعاً در سطحِ بیمارکننده‌ای رخ می‌دهند، اما به واسطهٔ فعالیت‌های بی‌وقفهٔ بیماری‌افروزان شدت و میزانِ شیوعِ آن‌ها با مقاصدِ مشخصِ تجاری و به طورِ سازمان‌یافته بزرگ‌نمایی شده است. بنابراین از نظرگاه اجتماعی می‌توان آن‌ها را بیماری‌هایی دروغین نامید.


  1. desease mongering 

  2. pharmaceutical companies 

  3. Listerine 

  4. halitosis 

  5. Dossey, Dr Larry. 2010. “Creating Disease: Big Pharma and Disease Mongering.” Huffington Post (blog). June 18, 2010. https://www.huffingtonpost.com/dr-larry-dossey/big-pharma-health-care-cr_b_613311.html. 

  6. William James 

  7. Payer, Lynn. 1994. Disease-Mongers: How Doctors, Drug Companies, and Insurers Are Making You Feel Sick. New York: Wiley. 

  8. deficiency disease 

  9. disease of hormonal imbalance 

  10. erectile dysfunction 

  11. female sexual dysfunction 

  12. bipolar disorder 

  13. attention deficit hyperactivity disorder, known as ADHD 

  14. restless legs syndrome 

  15. osteoporosis 

  16. social shyness, also called social anxiety disorder and social phobia 

  17. irritable bowel syndrome  

  18. balding 

  19. Dossey, Dr Larry. 2010. “Creating Disease: Big Pharma and Disease Mongering.” Huffington Post (blog). June 18, 2010. https://www.huffingtonpost.com/dr-larry-dossey/big-pharma-health-care-cr_b_613311.html.