اجتماعی را تصور کنید که نُرمِ ویژهای در آن رواج دارد. منتقدانی که خلاف این نُرم رفتار میکنند با مقاومت و حتی سرزنش سایرین مواجه میشوند. اگر تعداد منتقدان اندک باشد، احتمالاً نخواهند نتوانست تغییر مورد نظرشان را جا بیاندازند، اما اگر تعداد آنها از «حداقل معینی» بیشتر شود، تغییرات موردِ نظرشان به تدریج فراگیر میشود و به نُرم جدیدی تبدیل خواهد شد. اما این حداقل چقدر است؟ برای ایجاد تغییرات فراگیر در یک اجتماع، چه تعداد تغییرخواه لازم است؟
در نظریههای تغییرِ اجتماعی، پدیدهای به نام «نقطهٔ اوج»[۱]tipping point معرفی میشود که به میزانی از تغییرات محدود اشاره میکند که میتوانند زنجیرهای همافزاینده از تحولات را فعال کرده و در نهایت به تغییراتِ سراسری بیانجامند. اگر میزان تغییراتِ اولیه از نقطهٔ اوج کمتر باشد، موثر نخواهد بود و به تغییر سراسری نخواهد انجامید؛ در عوض، اگر میزان تغییراتِ اولیه از نقطهٔ اوج عبور کند، زنجیرهای از تحولات منجر به تغییراتِ سراسری خواهند شد. این مفهوم در علوم فیزیکی نیز به چشم میخورد و مفاهیمی نظیر جرمِ بحرانی[۲]critical mass، آستانه[۳]threshold و نقطهٔ جوش[۴]boiling point به آن مرتبط هستند. اما برخلاف پدیدههای فیزیکی، قوانین حاکم بر پدیدههای انسانی بازتابی و متغیر هستند. افراد به محض مطلع شدن از قانونی که قرار است رفتارهای انسانی را پیشبینی کند، نسبت به آن واکنش نشان میدهند و مجموعهٔ این واکنشها منجر به تغییر همان قانون میشود. بنابراین، در اینجا هم نمیتوانیم قانونی جهانشمول ارائه دهیم، اما شاید بتوانیم با برخی ایدههای روشنگر آشنا شویم که میتوانند قاعده و استثنا را همزمان شرح دهند.
به باور برخی متفکران کلاسیک، تغییراتِ سراسری توسط اکثریت نسبی یک اجتماع شکل میگیرند؛ یعنی در شرایطی که بیشتر از نیمی از جمعیتِ اجتماع تغییرخواه باشند. راستیآزمایی این ایده ساده نیست، چون معمولاً نمیتوان مراحل پایانی تحولات که بخش بزرگی از افراد در آن مشارکت دارند را از مراحل ابتدایی که اقلیتی پیشگام در آن فعال هستند تفکیک نمود. با اینحال، یافتههای جدید نشان میدهند که این ایده درست نیست: اقلیتِ کوچکی از افراد میتوانند جامعه را به نقطهٔ اوج رسانده و متعاقباً باعث تغییرات سراسری در آن شوند. آیا میتوان چیزی دربارهٔ اندازهٔ این اقلیت گفت؟ تخمینها متغیر است، اما اغلب یافتهها به چیزی بین ۱۰ تا ۴۰ درصد جمعیت اشاره میکنند. یکی از جدیدترین تحقیقات در این زمینه به عددی در حدود ۲۵ درصد رسیده است: اگر حدود یک چهارم افراد فعالانه خواستار تغییری باشند، زمینه برای بروز تغییرات سراسری فراهم است.
این نکته—یعنی نقش کلیدی اقلیتِ فعال در ایجاد تغییرات سراسری—یکی از دلایلی است که باعث میشود نظامهای مستقر نسبت به اقلیتهای منتقد و سازمانیافته حساس باشند. میزان تأثیرگذاری فعالان منتقد به مراتب از کمیتِ عددی آنها بیشتر است و در صورتی که میزان نسبتاً اندکی از افراد جامعه با آنها همراه شوند، تغییرات مورد نظر آنها از نقطهٔ اوج عبور میکند و سپس در سراسر جامعه منتشر میشود. اگر این تغییرات ساختارهای اساسی نظامهای مستقر سیاسی و اجتماعی را هدف گرفته باشند، میتوانند به دگردیسی یا نابودی آنها بیانجامند. البته پیشبینی تغییرات بزرگ اجتماعی ساده نیست. تغییرات اولیه ممکن است فقط تا نزدیکی نقطهٔ اوج ادامه یابند و میرا شوند؛ شاید هم با پیوستن عدهٔ اندکی از افراد جامعه به تغییرخواهان، به تغییراتی سریع و فراگیر بیانجامند.
باید توجه داشت که رویکرد همهٔ افراد نسبت به تغییرات یکسان نیست. کسی که باورهایش نتیجهٔ هزاران تجربهٔ پیشین است مقاومت بیشتری نسبت به تغییرات نشان میدهد. برعکس افراد کمتجربه یا کسانی که تجربههایِ گذشتهشان را نادیده میگیرند را راحتتر میتوان تحتتاثیر قرار داد. از این منظر، تغییر دادنِ عقایدِ افراد جوانتر راحتتر از افراد مسنتر به نظر میرسد. همینطور، تأثیرگذاشتن بر کسانی که حافظهٔ اندکی دارند راحتتر از کسانی است که برای ارزیابی باورهایشان به بازههای زمانی بلندمدتتری مراجعه میکنند. به این فکر کنید که بخش قابل توجهی از افراد حاضر در شبکههای مجازی جوان هستند. علاوه بر این، گسترش جهانِ تصویرمحورِ معاصر که بازخوردهای آنی و بیشماری را در اختیار افراد قرار میدهد بازهٔ توجهِ افراد—از جمله جوانترها—را کاهش میدهد و از این نظر مقاومت آنها را در برابر تغییرات کاهش میدهد. شاید بتوانیم بگوییم که تودههای یک جامعهٔ تصویرمحور بیشتر از تودههای یک جامعهٔ متنمحور در معرض تغییرات (خوب یا بد) قرار دارند. این نکته همانطور که میتواند توسط خیرخواهان اجتماعی مورد استفاده قرار گیرد، ابزار موثری نیز در خدمت پروپاگاندای سیاسی و تبلیغات تجاری است.