یکی از تلخترین حوادث یک سال اخیر ساقط کردنِ هواپیمای مسافربری خطوط هوایی اوکراین در آسمان تهران بود که در سحرگاه ۱۸ دی ۱۳۹۸ رخ داد و منجر به کشته شدن همهٔ ۱۷۶ سرنشین آن شد. بسیاری از سؤالها پیرامون این حادثه هنوز بیپاسخ ماندهاند؛ به خصوص درمورد چرایی و چگونگی بروز آن و معرفی و مجازات تمامی عوامل اصلی و فرعی تقصیرکار در آن.
این حادثه ساعاتی بعد از حملهٔ موشکی ایران به (چند) پایگاه نظامی آمریکا در عراق رخ داد؛ حملهای که بخشی از پاسخ ایران به ترور سردار سلیمانی توسط آمریکا بود. عدهای ترجیح میدهند فقط از ترور سردار بگویند و دربارهٔ فاجعهٔ سقوط هواپیما سکوت پیشه میکنند و عدهای، برعکس، سعی میکنند ترور سردار را در مقابل فاجعهٔ سقوط هواپیما کماهمیت نشان دهند. به عبارت دیگر، بیشتر افراد این دو واقعه را با هم مقایسه میکنند و سعی میکنند نوعی اولویتبندی بین آنها ایجاد کنند. البته عدهای هم هستند که هدفشان چیز دیگری است و ترور سردار سلیمانی، فاجعهٔ سقوط هواپیما و موارد دیگر صرفاً برایشان بهانه است! از اینها بگذریم.
مسلم است که باید دربارهٔ هر دو واقعه به جای خود صحبت کرد، اما اینها با هم قابل مقایسه نیستند. ترور آقای سلیمانی اقدامی عمدی و از پیش برنامهریزیشده بود و ساقط کردن فاجعهبار هواپیما اقدامی از سر اشتباه و غیرمنتظره. در ضمن این حادثه در بستر ترسناک آن روزها و احتمال بروز جنگ رخ داد. بنابراین دست کم بخشی از تقصیر آن متوجه آمریکاست که با آن ترور تنشها را شدیداً زیاد کرد.
اشتباه بزرگ و باورنکردنی آن شب متوقف نکردن کامل پروازها تا پایان یافتن وضعیت اضطراری بود. این اشتباه هیچجور قابل توجیه یا بخشش نیست. اگر چنین تصمیم خطایی دانسته گرفته شده که تصمیمگیرندگان آن متهم به قتل عمد هستند. اما اگر اتخاذ این تصمیم به خاطر تکبر، بینظمی، بیتوجهی به نظر کارشناسان، سهلانگاری، و عدم هماهنگی مناسب بین نهادهای مختلف بوده باشد هم انصافاً عذری بدتر از گناه برای مقامات و مدیران ارشد ذیربط است. در هر صورت، آن سرباز و اپراتور پدافند هوایی که کلیدِ شلیک را فشار داده احتمالاً یک تقصیرکار فرعی است. مقصران اصلی کسانی هستند که عمداً یا سهواً زمینه و امکان چنین خطایی را ایجاد کردند؛ چه ایرانی باشند و چه غیرایرانی. امیدوارم این موضوع مهم به صورت کامل بررسی شود.