آیزاک نیوتن[۱]Isaac Newton معمولاً با آثارِ خیرهکنندهاش در ریاضی و فیزیک شناخته میشود. دستاوردهایی که به پارادایمِ جدیدی انجامید که بعدها به پارادایمِ مکانیکی یا پارادایمِ نیوتونی شهرت یافت. هوشِ سرشار و موفقیتِ بینظیرِ نیوتون باعث میشود که تصور کنیم او زندگیِ فکریِ کمریسک و پرموفقیتی داشته است. اما این تصویرِ کاملی نیست.
نیوتن به سه حوزهٔ کیمیاگری، الهیات و فیزیک علاقه داشت و بخشِ بزرگی از فعالیتهایِ فکریاش را هم به همینها اختصاص داد. در الهیات به تاریخنگاریِ کتابِ مقدس علاقه داشت؛ در حالیکه در کیمیاگری به دنبالِ یافتنِ سنگ جادو یا سنگِ فلاسفه بود که میتوانست فلزاتِ پایه را به طلا تبدیل کند. از او حدودِ ده میلیون کلمه به جای مانده که دستِ کم دو و نیم میلیون کلمهٔ آن مربوط به الهیات و یک میلیون کلمهٔ دیگر به کیمیاگری مربوط میشود: به عبارتی او یکی از پرکارترین دینشناسان و کیمیاگرانِ عصرِ خود نیز بود. فریتز لایبر[۲]Fritz Leiber میگوید «همه میدانند که نیوتن دانشمندِ بزرگی است. اما عدهٔ کمی به یاد دارند که او نیمی از عمرِ خود را صرفِ کیمیاگری و یافتنِ سنگِ جادو کرد.»
اما هدفم تأکید بر علامهٔ دهر بودنِ نیوتن نیست، بلکه تناقضی است که ظاهراً در زندگیِ او به چشم میخورد: «نیوتن، علیرغمِ آنهمه نبوغی که در علومِ نوین از خودش نشان داد، بخشِ بزرگی از عمرش را صرفِ کیمیاگری و یافتنِ سنگِ جادو کرد.» عجیب نیست؟ آیا متوجه نبود که فیزیک با کیمیاگری فرق میکند؟
همانطور که پُل گراهام[۳]Paul Graham اشاره میکند، پاسخ احتمالاً زیاد پیچیده نیست. شاید هوش و ریسکپذیری، آنقدرها هم که به نظر میرسد از هم دور نیستند. امروزه ما فیزیک را علمی جدی تلقی میکنیم و کیمیاگری را خیر؛ اما ما چند قرن بعد از نیوتن زندگی میکنیم و سیرِ عمومیِ تاریخِ علم از زمانِ نیوتن تا امروز را دیدهایم—فرضاً میدانیم که علمِ فیزیک از کیمیاگری به مراتب مهمتر شده است. اما نیوتن نمیتوانست چنین چیزی را بداند؛ چرا که آیندهٔ او—همچون آیندهٔ همهٔ ما—پشتِ غباری غلیظ پنهان بود. او سه حوزهٔ فکریِ موردِ علاقهاش را پیگرفت، ولی آیندهٔ هر سه از نظرِ او مبهم و چه بسا پرمخاطره بود. از میانِ سه حوزهای که عمرش را صرفشان کرد، فقط یکی او را موفق و مشهور ساخت.
ماجرا به نیوتن ختم نمیشود. ما به موفقیتهایِ چشمگیرِ مشاهیرِ اندیشه و هنر نگاه میکنیم، ولی به اندازهٔ کافی به تردیدها، مخاطرات و شکستهایشان نمیاندیشیم و تصورمان این است که این افراد با گامهایی استوار به سویِ حقیقت و موفقیت گام برداشتهاند. بنابراین ممکن است از طریقِ تعمیمدهی و الگوسازی به این نتیجه برسیم که ما نیز برایِ یافتنِ راه نباید دچارِتردید شویم، دست به خطری بزنیم، یا شکستی بخوریم. اما اگر خودمان را در عصرِ آنها قرار دهیم احتمالاً خواهیم فهمید که بسیاری از تصمیمها و انتخابهایِ آنها با ریسک و چه بسا شکست همراه بوده است؛ بنابراین ما نیز نباید اینطور فکر کنیم که میتوانیم از تردید و خطر و شکست ایمن باشیم. هر چه باشد بیشترِ ما از نیوتنِ کیمیاگر که باهوشتر نیستیم!