در اوایل دههٔ ۱۹۷۰ دولتِ آمریکا با این هدف که دولت سالوادور آلنده[۱]Salvador Allende را تضعیف و ناپایدار کند، بحران اقتصادی تمام و عیاری را در شیلی سازماندهی کرد. آلنده گناه بزرگی مرتکب شده بود. او صنایع مس شیلی را ملی اعلام کرده بود و رویکردی سوسیالیستی داشت. نیکسون، رئیس جمهور وقتِ آمریکا، از سازمان سیا[۲]CIA خواسته بود که کاری کند که «اقتصادِ شیلی جیغ بکشد، مانع از قدرت گرفتن آلنده شود یا او را سرنگون سازد.»[۳]“to make the economy scream [in Chile, to] prevent Allende from coming to power or to unseat him”
برخی بانکهای مهم آمریکایی وامهای توسعه به شیلی را متوقف کردند. شرکتهای آمریکایی از ارسال قطعات اولیهٔ تجهیزات صنعتی به شیلی منع شدند و سازمان سیا اعتصاب گستردهای را بین رانندگان کامیونها سازماندهی کرد. با این حال واردات برخی کالاهای آمریکایی به شیلی ادامه یافت و حتی شدت گرفت: مواد و تجهیزات لازم برای ارتش شیلی که آمریکاییها نفوذ خوبی روی آن داشتند و انواع برنامههای تلویزیونی، آگهیهای بازرگانی و مجلههای آمریکایی. کتابهای کُمیک[۴]comic book از جمله مجموعهٔ کُمیکهای میکیماوس و دانلدداک[۵]Mickey Mouse and Donald Duck خوانندگان زیادی در شیلی یافتند: بیش از یک میلیون خواننده در کشوری که جمعیتش به ده میلیون نفر نمیرسید. در واکنش به همین محبوبیت شدید تولیدات فرهنگی آمریکایی بود که آریل دورفمن[۶]Ariel Dorfman و آرمند ماتهلارت[۷]Armand Mattelart با نوشتن کتابِ «چگونه دانلدداک بخوانیم»[۸]How to Read Donald Duck کُمیکهای میکیماوس و دانلدداک را از منظری مارکسیستی نقد کردند و آنها را وسیلهای در خدمت ترویج امپریالیسم آمریکایی دانستند. این کتاب محبوبیت فراوانی یافت و علاوه بر فروش زیادی که در آمریکای لاتین کرد به زبانهای متعددی نیز ترجمه شد. جان برجر[۹]John Berger آن را «کتابِ مرجعِ استعمارزُدایی»[۱۰]handbook of decolonization نامید و امروز نیز از آثار کلاسیک حوزهٔ مطالعات فرهنگی[۱۱]cultural studies به شمار میرود. هدفِ نویسندگانْ یافتن انگیزههایی شیطانی در شرکت والتدیسنی نبود، بلکه میخواستند محصولات آن را از منظری ایدئولوژیک نقد کنند و نشان دهند که تولیدکنندگان این آثار بیآنکه بدانند چه پیامهایی را به مخاطبانشان منتقل میکنند.
به نظر آنها در شهر خیالی داکبورگ[۱۲]Duckburg—محل زندگی دانلدداک—اثری از طبقهٔ کارگر نیست و ثروتْ ظاهراً توسطِ اشباح تولید میشود، نه نیروی کارِ انسانها. علاوه بر این، نوعی نگاه استعماری در داستانها به چشم میخورد. تقریباً نیمی از کُمیکهایی که توسط نویسندگان بررسی شده بودند حاوی رویارویی با وحشیهایی شریف—مردم بومی مناطق دوردست—بودند. میکی و یارانش پس از ورود به سرزمینِ آنها، ضمن فراری دادن شیادانِ اروپایی در قبیلهٔ بومیان محبوب میشوند و منصب میگیرند. در عوض میکی به آنها پاداش میدهد: «شما آزاد هستید که کالاهایتان را در بازارهای خارج عرضه کنید.» این طور به نظر میرسد که رویکرد میکی شباهت زیادی به سیاست خارجهٔ آمریکا در دهههای بعد از جنگ جهانی دوم دارد؛ سیاستی که هدفش بهرهبرداری از افول قدرتهای اروپایی از طریق تشویق بازارهایِ آزادِ جهانی زیر سلطهٔ آمریکا بود. در یکی از کُمیکها، انقلابیونی شبیهِ فیدل کاسترو[۱۳]Fidel Castro قهرمانان داستان را به گروگان میگیرند و دانلد آرزو میکند که ای کاش «نیروی دریاییِ آمریکا، همان نیروی خوبِ قدیمی، نشانهٔ قانون و نظم» آنها را نجات دهد. درونمایهٔ تحلیلی این روایت آشکار است: هدفِ رفتار نیکخواهانهٔ دانلد—این اردکِ سفیدپوستِ آمریکایی—با دوستانِ جهانِ سومیاش این است که آنها را متقاعد کند که همهٔ سفیدپوستان شرور نیستند.
امروز که بیش از چهار دهه از آن روزها گذشته میتوانیم منصفانه بگوییم که شاید نویسندگان میتوانستند اندکی در نقد خود از میکیماوس و دانلدداک جانب اعتدال را نگاه دارند. در همین کُمیکها میتوان برخی نشانههای انتقادی را نسبت به نظام سرمایهداری مشاهده کرد. عمو اسکروج[۱۴]Uncle Scrooge که ظاهراً خصوصیتهای یک سرمایهدار و کارآفرین موفق را دارد انسان خوشبختی نیست و تنها و مُضحک مینماید. او به این نکته معترف است که اگر چه پول دارد اما «شادی از آن فقراست» که بیشتر به جملهای مارکسیستی میماند تا پروپاگاندایی امپریالیستی. به سختی میتوان نگاهِ طنزآمیزِ صحنهای که در آن عمو اسکروج با تانکی با پرچمی از جنسِ دلار به کشوری حمله میکند را نادیده گرفت. این در حالی است که دانلد قربانی نیروهای بازار است، مدام از کارش اخراج میشود و برای پرداخت اقساط تلویزیونش پی قبضِ حقوقیاش میدود. در تحلیل نهایی، انتقاد نیازمند سخاوت است؛ اما در دورانی که «چگونه دانلدداک بخوانیم» منتشر شد دلایل اندکی برای سخاوتمندی وجود داشت. در سپتامبر ۱۹۷۳ آلنده در پی کودتای نظامی مورد پشتیبانی سازمان سیا کشته شد و نویسندگان کتاب فراری و تبعید شدند. دورفمن سوزاندنِ برخی کتابهای نامطلوب—از جمله کتابِ خودش—توسط سربازان را از طریق تلویزیون تماشا کرد. چاپ سوم کتابِ او توسط نیروی دریایی شیلی به دریا ریخته شد، تاکتیکی که برای از بین بردنِ جسدِ معترضان به قتل رسیده توسط سرویسهای امنیتی دیکتاتوری نظامی نیز به کار گرفته میشد. کتابِ دورفمن و ماتهلارت با دغدغههای آکادمیک نوشته نشده بود، بلکه هدفش افشای حقیقت دربارهٔ یک محصول شاخصِ فرهنگی بود و در عین حال میخواست ارادهٔ مردم آمریکای لاتین و سایر کشورهای جهان سوم را تقویت کند و کاری کند تا از تصویری که امپراطور میخواست از خود داشته باشند رهایی یابند.
از ۱۹۷۳ تا امروز چیزهای بسیاری عوض شده است. اما امروز که موجهای راستگرایی افراطی در حال در نوردیدن بسیاری نقاط جهان از جمله آمریکای شمالی، آمریکای لاتین و اروپا هستند، بازگشت به کتابِ «چگونه دانلدداک بخوانیم» به ما نشان میدهد که چه چیزهایی هنوز عوض نشدهاند.
* این مطلب عمدتاً برگرفته از جُستار «اگر شبیهِ اردک باشد» است.[۱۵]Koshy, Y., 2018. If It Looks Like a Duck. The Baffler.
Salvador Allende ↩
CIA ↩
“to make the economy scream [in Chile, to] prevent Allende from coming to power or to unseat him” ↩
comic book ↩
Mickey Mouse and Donald Duck ↩
Ariel Dorfman ↩
Armand Mattelart ↩
How to Read Donald Duck ↩
John Berger ↩
handbook of decolonization ↩
cultural studies ↩
Duckburg ↩
Fidel Castro ↩
Uncle Scrooge ↩
Koshy, Y., 2018. If It Looks Like a Duck. The Baffler. ↩