در دو یادداشتِ قبلی [۱ و ۲] دربارهٔ نظرات رنه ژیرار نوشتم و گفتم که توانایی بینظیر انسان در تقلید او را از سایر حیوانات متمایز ساخته است. غریزه میتواند گرایشاتِ ستیزهجویانهٔ حیوانات را مهار کند، اما قادر به مهار کردنِ ستیزههای ناشی از رفتارهای بازنمودی در انسانها نیست و راهکارهای دیگری مورد نیاز است. به واسطهٔ همین راهکارهاست که انسانیت و فرهنگ طلوع میکند. البته باید توجه کرد که این اتفاق یک فرایند مهندسیشده نیست، بلکه به صورت خودبهخودی و ناآگاهانه در همهٔ جوامعِ ابتدایی رخ داده است. یکی از این راهکارها که در سراسر جوامع نیز به چشم میخورد «ممنوعیت»[۱]prohibitions است. از نظر ژیرار ممنوعیتها در ارتباط با ستیزههای بازنمودی شکل میگیرند و هدفشان پرهیز از بروزِ بحرانِ بازنمودی[۲]mimetic crisis است تا خشونت و آشوبِ افسارگسیخته بنیادِ جامعه را از هم نپاشد. اما ممنوعیت تنها ابزار انسانها برای محدود کردنِ خشونتهای ناشی از رقابتهای بازنمودی نیست. مناسک و «آیینها»[۳]rituals یکی دیگر از روشهای کلیدیِ جوامع برای دور نگاه داشتنِ بحرانهایِ بازنمودی هستند. ممنوعیت و آیین در کنار یکدیگر ستونِ فقراتِ دین[۴]religion را تشکیل میدهند.
شیوهٔ عملکردِ آیین عکسِ ممنوعیت است. ممنوعیت برخی از تُندترین رفتارهای بازنمودی را منع میکند تا به این وسیله مانع از بروز و گسترش خشونتهای بازنمودی گردد. بر عکس، آیین سعی میکند تا به شکلی کنترلشده بحرانِ بازنمودی را بازتولید کند. ممنوعیت پادبازنمودی[۵]anti-mimetic (ضدِ تقلیدی) است، در حالیکه آیین افراد را وادار به بازتولیدِ بازنمودهای منع شده میکند. مثلاً در برخی آیینهای ابتدایی زنایِ با محارم انجام میشود: رابطهٔ جنسی با افرادی که در شرایط عادی حرام هستند، تحتِ شرایطِ آیینی مجاز اعلام میشود. قدرتِ آیین در این نکته نهفته است که ستیزههای شکافانداز و ویرانگر را به بهانهای برای همکاریِ اجتماعی تبدیل میکند. آیین برای اینکه بتواند با استفاده از شبیهسازیِ بحران همکاری و هماهنگی را ترویج کند باید از عناصرِ حقیقتاً خشن تهی گردد و به مجموعهای از فُرمهای نابِ هنرمندانه تبدیل شود که شرکتکنندگانِ آن یادآوردِ رُقبایِ ستیزهجویی هستند که به جُفتهایِ[۶]doubles یکدیگر بدل گشتهاند و رفتارِ یکدیگر را تقلید میکنند. شاید بتوانیم بگوییم که شکستنِ ممنوعیتها حینِ مراسمِ آیینی بحرانی کنترلشده و خفیف ایجاد میکند که همچون واکسیناسیون جامعه را در برابر بحرانِ واقعیِ بازنمودی ایمنتر میگرداند. چنین است که جامعه با مدیریتِ نهادهای دینیاش احتیاطِ معمول خود در جدی گرفتنِ ممنوعیتها را کنار میگذارد و عامدانه، ولی به شکلی کنترل شده، به سوی بحرانِ بازنمودی حرکت میکند؛ تو گویی متقاعد شده است که این بحرانِ دستساز میتواند بحرانِ واقعی را به عقب براند.
شکی نیست که این رفتار تناقضآمیز (ترس از بحرانهای بازنمودی و خشونتِ افسارگسیخته و ممنوعیتها؛ در تضاد با حرکتِ عمدی به سوی بحران از طریق آیین) که در همهٔ جوامعِ ابتدایی نیز به چشم میخورد معمایی است که باید دربارهٔ آن اندیشید. از نظر ژیرار پاسخِ این معما را نمیتوانیم با رویکردهایِ کارکردگرایانه[۷]functionalistic بیابیم، چرا که وجود و کارکردِ یک نهاد شیوهٔ پیداییِ آن را شرح نمیدهد. هیچ ناظرِ مهربانِ فراتاریخی وجود نداشته است که جوامعِ نوزای انسانی را هدایت کرده باشد و به آن ها آموخته باشد که به کمک ممنوعیتها و آیینها از خود مراقبت کنند. این نهادها قطعاً به صورتِ خودانگیخته شکل گرفتهاند و از آن جا که بدونِ استثنا در همهٔ جوامعِ ابتدایی به چشم میخورند عللِ شکلگیریشان را باید در میانِ مبناییترین خصوصیتهای انسانی جستجو کرد. ژیرار برای پاسخ دادنِ به این پرسشِ کلیدی به سراغ رفتارِ ویژهای میرود که معمولاً در آیینها، به ویژه در مراحلِ پایانیِ آنها رخ میدهد. این رفتار شاملِ کشتن یک قربانی[۸]victim است که میتواند حیوان یا انسان باشد. در یادداشتهای بعدی دربارهٔ اهمیتِ ویژهٔ قربانی کردن[۹]sacrifice در نگرشِ ژیرار مینویسم.