اگر به یک زیستشناس بگویید «برخی از مهمترین نظریههای علمی شما مبنایی اقتصادی دارند»، احتمالاً نگاهی عاقل اندر سفیه به شما میاندازد و خواهد گفت «سروکار علوم طبیعی با حقایق جهان است، نه اقتصاد که یک علم اجتماعی است! لطفاً مزاحم نشوید!» با اینحال، نمیتوانیم از این ایده که نگاه اقتصادی روی نظریههای علمی—و نه فقط زیستشناسی—تأثیرات شگرفی گذاشته است به راحتی بگذریم. اما ابتدا مقدمهٔ زیر را یادآوری میکنم:
دوران معاصر را عصر اقتصاد مینامند که با ظهور موجودی به نام «انسان اقتصادی» همراه بوده است. آنچه دوران معاصر را متمایز میکند سلطه و گسترش روزافزون نگرش اقتصادی در تقریباً همهی حوزههای زندگی ماست. اما یک نکتهٔ کلیدی دربارهٔ نگرش اقتصادی وجود دارد: اقتصاد فقط میتواند چیزهایی را در نظر بگیرد که اصطلاحاً کمیاب[۱]scarce باشند. این موضوع در اقتصاد چنان زیربنایی است که میتوان علم اقتصاد را علم مطالعهٔ کمیابها دانست. در واقع فصل مشترک همهٔ نظریهها و مکتبهای اقتصادی همین فرض کمیابی است.
اما اگر جهان مدرن جهانی اقتصادی است، آیا علوم مدرن هم تحت تأثیرِ نگاه اقتصادی هستند؟ مثالهای متعددی وجود دارند که چنین تأثیری را نشان میدهند؛ اما اجازه دهید با اشاره به یکی از جُستارهایِ دیوید گربر[۲]David Graeber، مثالی از زیستشناسی بزنم.
حیوانات گاهی بازی میکنند؛ یعنی رفتارهایی از آنها سر میزند که هدفی فراتر از سرخوشیِ ناشی از خودِ آن رفتارها ندارد. اما کردارشناسان[۳]ethologist شک دارند که این رفتارها واقعاً بازی باشند. علم مورد نظر آنها باید بتواند شرحی منطقی از رفتار حیوانات ارائه دهد؛ یعنی نشان دهد قوانین حاکم بر رفتار حیوانات کموبیش مشابه قوانین اقتصادی هستند. اگر حیوانی انرژی مصرف میکند، حتماً هدفی اقتصادی نظیر یافتن غذا، تثبیت قلمرو، فرار از خطر، برتریجویی یا تولید مثل داشته؛ چون دلیلی وجود ندارد که حیوان انرژی کمیابش را صرف کاری کند که هیچ ارزش اقتصادی برای آن متصور نیست. اگر هم ظاهراً چنین رفتاری از او سر بزند، باید ثابت شود که هدف اقتصادی پنهانی نداشته است. اما ثابت کردن اینکه بازی حیوانات، هدفی فراتر از خودش ندارد دشوار است. همیشه میتوان فرض کرد که بازی، مهارتی را در حیوان تقویت میکند که میتواند به نوعی مزیت اقتصادی در آینده تبدیل شود.
به عبارت دیگر، زیستشناسان خود را در جهانی محصور ساختهاند که در آن تنها شیوهای که میتوان به شکلی علمی پدیدهای را توضیح داد، این است که جانوران را بازیگرانی اقتصادی تصور کنیم که در تلاش برای بیشینهسازی نفع خود هستند. این فرض که جانوران دارای نوعی انگیزهٔ اقتصادی هستند تقریباً در همهٔ نظریههای اصلی مربوط به روانشناسیِ حیوانات وجود دارد. اما پدیدهٔ بازی حیوانات دانشمندان را دچار نوعی بحران نظری کرده است؛ چرا که حتی در قورباغهها، ماهیها، سمندرها، خرچنگهای ویولنزن و مورچهها هم مشاهده میشود. به باور گربر، شاید سؤال اصلی این نیست که «چرا حیوانات بازی میکنند؟»؛ بلکه باید از خودمان بپرسیم «چرا این نکته که حیوانات رفتارهایی انجام دهند که آنها را خوشنود میکند به نظر ما اینقدر بغرنج است؟» اگر بازی ذاتاً رضایتبخش است، چرا حیوانات نباید بازی کنند؟
پیوند اقتصاد و زیستشناسی را میتوان به دورانی که چارلز داروین[۴]Charles Darwin نظریهٔ فرگشتی خود مبتنی بر انتخابِ طبیعی[۵]natural selection را ارائه کرد مربوط دانست. داروین عبارت مشهور «بقای سازگارترین»[۶]Survival of the fittest را از هربرت اسپنسر[۷]Herbert Spencer گرفت، که به نوبهٔ خود با خواندن کتاب «خاستگاه گونهها»ی[۸]On the Origin of Species داروین از شباهت قانون انتخاب طبیعی با نظریههای اقتصاد بازار آزاد[۹]laissez-faire economic theories خودش حیرت کرده بود. خیلی زود رقابت برای منابع کمیاب، محاسبهٔ منطقی سود و زیان، و انقراض تدریجی ضعفا به عنوان یکی از مبناییترین محرکهای جهان در اذهان خاص و عام جا افتاد.
با گسترشِ علوم زیستی در قرن بیستم، نه تنها نظریههای داروینی-اقتصادی از بین نرفتند، بلکه به شکلی بنیادیتر در نظریههای موسوم به نوداروینی[۱۰]neo-Darwinism بازگشتند. ریچارد داوکینز[۱۱]Richard Dawkins در کتاب «ژن خودخواه»[۱۲]The Selfish Gene این تز را بسط میدهد که انتخاب طبیعی نه در سطح جانوران، بلکه در سطح ژنها رخ میدهد: «ژنها همچون گانگسترهای موفق شیکاگو هستند که میل سیریناپذیرشان به تکثیر شدن، به بسط بیرحمانهٔ قلمروشان میانجامد.» در اینجا هم فرض بنیادی این است که علم نیازمند شرح منطقی پدیدههاست؛ و این یعنی بتوانیم برای همهٔ رفتارها، از جمله رفتار ژنها، انگیزههایی منطقی بیابیم. اگر روزگاری هربرت اسپنسر با اقتباس از نظریهٔ داروین، جامعه را محیطی اقتصادی نظیر یک بازار رقابتی تلقی میکرد، نظریههای نوداروینی آینهٔ تمام قد سرمایهداری هستند: دیگر هدف بازیگران زیستی از رقابت، به بقا محدود نمیشود؛ بلکه آنها در جهانی حسابگرانه زندگی میکنند که هدفش رشد نامحدود است.