در شاهنامه آمده که رستم، پهلوان بزرگ ایران، ناجوانمردانه در یکی از سرزمین‌های مجاور ترور شد و مراسم تشییع او چنان پرشور بود که مردم حتی یک لحظه تابوتش را روی زمین نگذاشتند: «کسش بر زمین بر نهاده ندید.» به نظر من این روایت اسطوره‌ای از دست کم دو جهت به ماجرای ترور سردار سلیمانی که یک سال پیش به دستور رئیس‌جمهور آمریکا انجام شد شباهت دارد: هر دو سردار در سرزمینِ همسایه به شکلی ناجوانمردانه کشته شدند و بخش بزرگی از ایرانیان در سوگ‌شان نشستند.

دوستی یادآوری کرد که «سیاوش» در شاهنامه هم همین خصوصیات را دارد و مثالِ بهتری است. اما سیاوش سردار نبود، شاهزاده بود؛ شخصیتی شبه-معصوم داشت (از برخی جهات شبیه ابراهیم و یوسف و حسین)، در حالی که رستم شخصیتی شبه-خاکستری بود؛ و سیاوش فقط در موارد معدودی در مقام دفاع از ایران برآمد، در حالی که رستم بارها و بارها چنین کرد. بنابراین مثال رستم مناسب‌تر است و البته به یاد داریم که مثل جای مناقشه نیست. اگر رستم را کهن‌الگویی از سردارانِ بزرگِ ایرانی بدانیم، امثال سردار سلیمانی مصداق‌های معاصر این کهن‌الگو هستند.

ترور سردار سلیمانی اقدامی علیهِ ایران و نه فقط جمهوری اسلامی بود. خیلی از کسانی که برای ایشان سوگواری کردند منتقد و چه بسا مخالف جمهوری اسلامی بودند. با این حال به درستی متوجه شدند که موضوع فراتر از جمهوری اسلامی است و در این‌جا پای ایران در میان است و ایران مدافعان جان‌بر‌کف و شایسته‌اش را دوست دارد و فراموش نمی‌کند.

🔲